راه بقا دربورس

در این سایت با نگاهی بنیادی به بازار سرمایه ایران به بررسی مباحث پایه ای در کنار نمونه هایی عملی بررسی های فاندامنتالی شرکتهامی پردازیم ، اميدوارم كه دوستان بنده را از نظرات خودشان محروم نكنند

Sunday

اسباب کشی

والله این وبلاگ ما رو دیگه کلافه کرده و نمیدونم چرا نمی تونم در بسیاری از مواقع وارد بخش مدیریت سایت بشم به همین خاطر تصمیم گرفتم که یه وبلاگ دیگه با یه سرور جدید انتقال بدم برای همین از دوستان خواهش میکنم که منبعد به آدرس زیر مراجعه کنند :
http://bourse-analyse.blogfa.com/

پاینده و موفق باشید

Saturday

پاینده باشی دکتر

حیفم اومد تا خوشحالی خودم رو با شما تقسیم نکنم
توی دوران تحصیلات دوره اکابرم که با عث شد تا به جمع بی سوادهای این مملکت که الی ماشااله کم هم نیستن اضافه بشم ، خوب حتما میدونین که من خودم حسابداری خوندم و واصه همین اطلاعات در سایر علوم به سختی از سطح نهضت سواد آموزی بالاتر میره اما واقعیتش اینه که من تو دوران دانشگاه (اکابر) استادهای رنگ وارنگی داشتم مثل خودتون که ماشاالله امروزه خیلی ها شون به خیلی جاها رسیدن اما هیچوقت این موضوع باعث نشد که من رغبتی به دیدارشون داشته باشم اما یه استادی داشتم که اون روزها توسعه اقتصادی درس میداد در عین حال که من درس ایشون رو که اگه اشتباه نکنم یه کتاب ماشااله به سنگینی شکست برنامه های توسعه اقتصادی در تاریخ ما بوده رو با نمره خیلی خوب نمیدونم به احتمال زیاد با نمره 20 (واقعا یادم نیست) اما همینجا یه پز هم بدیم که گرچه امروز کسی مارو تحویل نمیگیره ولی اون روزها بچه درس خون بودم خلاصه این درس رو پاس کردیم و رفت اما شاید براتون جالب باشه که من این درس رو یک ترم دیگه به عنوان مستمع آزاد میرفتم و تقریبا همیشه یه گوشه قایم میشدم تا مبادا کسی بگه که تو چی کار داری همیشه تو این کلاس پلاسی تازه این موضوع موقعی جالب میشه که بدونین که کلاسهاش فکر کنم حدود ساعت 8 شب اونهم تو زمستون بر گزار میشد وای چه حالی میداد وقتی ساعت 10 شب میرسیدم خونه و از سرما قندیل بسته بودم
خلاصه باید بگم که کلام شیوای دکتر باعث شد که من همیشه آرزو کنم که یه بار دیگه بتونم از نزدیک ببینمش البته دکتر تنها نبود خیلی دلم میخواست یه بار دیگه معلم کلاس اولم سرکارخانم بنی مهد و همینطور دبیر منطق سال چهارم دبیرستانم جناب آقای علیجانی رو ببینم که الحمدالله والمنه تونستم استاد توسعه اقتصادیم رو پیدا کنم
اعتراف میکنم که امروز لغت اقتصاد توی دو مقطع منو یاد 2 نفر میندازه
اقتصاد دوره دبیرستان منو یاد تئوری های کلاسیکها و بالاخص دستهای نامرئی آدام اسمیت
و اقتصاد دوره دانشگاه که دکتر فرجادی رو به خاطرم میاره
پاینده باشی آقای دکتر

Monday

LOSS & profit

یاد معلم انشاء دوره دبیرستان به خیر ، معلمی که در عین حال که هیچوقت نمیتوانستی چهره اش را بدون تبسم ببینی اما همه همکلاسی ها برایش حساب خاصی باز میکردن چرا که هیچوقت موضوع انشاء اش ، علم بهتر است یا ثروت نبود کاری به کار توصیف فصل پاییز هم نداشت و تنها هنرش این بود که کتاب کوچکی را معرفی میکرد و از چند نفر میخواست تا انرا در یک صفحه خلاصه کنند اون روزها میگفتیم چون دبیر خودش حال خوندن نداره بچه ها رو مجبور میکنه تا براش خلاصه نویسی کنند و بزرگترین دغدغه همه هم این بود که چرا قوانین آموزش و پرورش اجازه تک ماده زدن رو توی درسهای انشاء و املاء نمیده ؟ تازه فرمولهای کسالت آور ریاضی رو چرا نمیگی ؟ اون روزها میگفتیم که واقعا فرمول واریانس و کو واریانس و از این جور چیز ها بدرد چی میخوره ؟ یا محاسبه یه چند ضلعی بی ریخت ؟
اما امروز حقیقتا میخواستم تا قبل از شروع این مبحث به موضوعی اعتراف کنم و ان اینکه وقتی قرار است تا در خصوص موضوعی که قبلا آنرا در قالب مباحث نسبتا پیچیده مالی و اقتصادی آموخته بودیم ، با زبانی فراگیر و بدون اتکاء به آنان بنویسیم واقعا وارد چالشی بزرگ میشویم که مطلبی به اندازه چند سطر توان و زمان زیادی را به فراخی هر آنچه در توان داری را خواهد طلبید .

آقای دبیر یادت به خیر .

در نوبت قبل بحثی را تحت این عنوان که «چرا ضرر میکنیم» را شروع کرده بودیم و گفتیم که اگر شناخت صحیح و درستی از ریسک سرمایه گذاری و ظرفیت ریسک پذیری خود داشته باشیم . بخشی از پاسخ این پرسش را فرا خواهیم گرفت . اما قصه پیچیده سرمایه گذاری در درک ریسک خلاصه نمیشود بلکه باید بدانیم که از سرمایه گذاری چه مقدار سود میخواهیم و پاسخ به این پرسش در رفع این ابهام که « اگر دیروز ضرر نمیکردم ، امروز پولدار بودم » کمک های شایانی می نمود .
دانستن این موضوع که ازفعالیتی که درآن وارد شده ایم چه انتظاری داریم ، می تواند به ما کمک نموده تا با آگاهی بیشتری نسبت به آینده گام برداریم . این موضوع می تواند پارامتری بسیارموثردربرنامه ریزی های آتی ما باشد. البته که این موضوع مختص به بورس نیست وتقریبا با قدرت وضعف درکلیه اموری که انجام می دهیم دانسته یا ندانسته وجود دارد
کشاورزی را در نظر بگیرید که انتظار دارد که از هر هکتار زمین زیر کشت خود به عنوان مثال 10 تن محصول برداشت نماید . این یک سطح منطقی کسب بازده با توجه به شرایط موجود وبا سطح مشخصی ازریسک (که دراین بخش خاص می تواند ، آفت - کم آبی – باد- و... سایر پارامتر های ریسک زا دراین فعالیت اقتصادی باشد) خواهد بود . این انتظار کشاورز با توجه به ریسک موجوددرواقع نوعی استراتژی بازده مورد انتظارمی باشد که خارج از روند طبیعی نیست . به عبارت دیگر این کشاورز به دنبال کسب بازده غیر ممکن 100 تن محصول از یک هکتار نیست . چرا ؟ چون میداند که چه میخواهد . پس باید گام اول را در کسب بازده مورد انتظار اینگونه عنوان کنیم که :

گام اول – به محیط کاری خود و خصوصا بازده های تاریخی آن اشراف کامل پیدا کنیم .
چرا که میدانیم براساس تحقیقات انجام شده توسط متخصصان علوم آماری همیشه اطلاعات عددی دارای ارتباطی منطقی با میانگین خود می باشند . به نحوی که می توان عنوان داشت که کلیه داده های تصادفی بیشترین تمایل را به سمت میانگین خود دارند .
پس در گام اول باید ببینیم که بازار هدف بطور میانگین در طی سالهای گذشته چه میزان بازده ایجاد نموده اند ، در اینجا فرض میکنیم که میانگین بازده در بازار سرمایه حدود 35 درصد بوده است .
آیا شرایط تاریخی که موجب میانگین بازده 35 درصدی شده همچنان در بازار حکم فرما است ؟ و اگر نه ، تغییر به سمت بهبود بوده یا افول ؟ پس به این ترتیب گام دوم خودش را به ما نشان خواهد داد .

گام دوم – شرایط کلان جامعه را به دقت مورد بررسی و مقایسه قرار دهیم .
گرچه قبل از ورود به بازار تنها 15 تا 20 روز بررسی و مطالعه میتواند چشم انداز کلان اقتصادی و سیاسی را برای ما روشن نماید اما نباید در آینده و در فرایند سرمایه گذاری های آتی نیز از آن غافل بود چرا که ما در محیطی مشغول به فعالیت هستیم که از همه عناصر تاثیر میپذیرد و این عوامل تاثیر گذار میتوانند هر لحظه تغییر کنند .

گام سوم - خواسته کلان خود را به وضوح و به روشنی و با اعداد قابل سنجش بر روی یک کاغذ بنویسید .
فرض کنیم که یک فعال بازار سرمایه ، با علم به اینکه میانگین تاریخی بازار سرمایه 35% بوده ، انتظار دارد که در طی 5 سال آتی سرمایه اش 7برابر سرمایه روز اولش شود .
این خیلی خوب است که این سرمایه گذار ما میداند که چه میخواهد و حداقل توانسته تا خواسته خودش را روی کاغذ بیاورد . اما اینکه موفق خواهد بود یا خیر ؟ اجازه بدهید که گامهای بیشتری برداریم .

گام چهارم – خواسته های کلی خود را به اجزاء کوچکتر تقسیم کنیم .
گرچه به نظر میرسد که که کسب بازده 700 درصدی طی 5 سال به معنی بازده 140درصد به ازاء هر سال میباشد .
اما حقیقت این است که با توجه به خاصیت نمایی بازده میتوان با کسب بازده میانگینی کمتر از 65 درصد ( نه 140درصد) در طی 5 سال سرمایه را 7 برابر کرد و این به معنی کسب بازده ماهیانه 4.5% خواهد بود که شاید با کمی دقت خیلی هم دور از دسترس نباشد چرا که بازار قبلا میانگین بازده 35 درصدی را به ازاء هرماه 2.8% بدست آورده بود در نتیجه ما حدودا با 60% ریسک بیشتر از روند کلی بازار میتوانیم در طی 5 سال سرمایه را 7 برابر کنیم .

گام پنجم – حداقل شرط برنده بودن این است که سعی کنیم تا در انتخابهایمان بدترین گروه شرکتها را انتخاب نکنیم .
گرچه این بخش یکی از مهمترین عناصر موفقیت است اما اجازه بدهید تا آنرا به نوبتهای آتی موکول کنیم و اجازه بدهید تا پاسخ آقای وارن باف (یکی از موفقترین سرمایه گذاران بورس جهان ) را در پاسخ به پرسشی به این مضمون که یک سهم خوب چه سهمی است ؟ را تنها در گام پنجم اکتفا کنیم .
وارن باف معتقد است که یک شرکت خوب شرکتی است که اگر شما بعد از خرید آن به منزل رفتید و دختر 8 ساله شما پرسید که امروز چی خریدی ؟ بتوانی در 5 دقیقه مشخصات و مزایای آتی این شرکت را به گونه ای مورد توصیف قرار بدهید که هم حق کلام ادا شود و هم کودک شما راضی از پاسخ باشد . آن شرکت شرکت خوبی است .

گامهای 5 گانه فوق در کسب بازده مورد انتظار چیزی جز یک استراتژی معاملاتی نیست و همواره باید به خاطر داشته باشیم که گرچه یک استراتژی خوب میتواند مارا به سمت موفقیت رهنمون سازد اما اجرای بد یک استراتژی خوب بسیار بدتر از اجرای خوب یک استراتژی بد میباشد . و دیگر اینکه هرگز تصور نکنید که یک استراتژی مانند یک الگوی قابل کپی برداری است بلکه میتواند از هر فردی به فردی دیگر متفاوت باشد پس از مجموع این مطالب بیاموزیم که :

1. خود را به خوبی بشناسیم
2. محیط را به خوبی درک کنیم
3. بهترین استراتژی را برای خود طراحی کنیم و تا مادامی که به ناکارایی آن یقین حاصل ننمودیم به ان مصرانه پایبند باشیم .

تا درودی دیگر پاینده باشید
سید محمد علی شهدایی

Thursday

چرا ضرر مي‌کنيم




بهروز شهدايي:واقعا چرا ضرر مي‌کنيم؟ به خاطر بياوريم درد دل يک معلم بازنشسته را که «صدراي» دوهزار توماني را به 100 تومان فروخت يا گلايه دانشجويي که به اميد پولدارشدن «گاز لوله» چهارهزار توماني رو مجبور شد به 300 تومان بفروشد يا سکوت پيرمردي که سرد و گرم بازار را چشيده بود اما هنوز نمي‌دانست که چرا ماشين‌سازي اراک 40 تومان شد؟بسيار مي‌شنويم که بازار سرمايه، بازاري است پر از ريسک که گونه‌هاي آن شايد بيشتر از تعداد گونه‌هاي جانوري شناخته‌شده در سراسر کره آبي باشد! ريسک سيستماتيک، غيرسيستماتيک، مالي، عملياتي، سياسي، منطقه‌اي، خرد کلان واي که سر‌گيجه‌آور است اين همه ريسک. اما واقعا ريسک چيست؟
بگذاريد تا باز هم مروري داشته باشيم به موضوعات آکادميک که خيلي‌ها از آن گريزانند:ريسک بين عموم مترادف با خطر آمده است.
اگرچه نمي‌توان اين مطلب را فاقد وجاهت لازم دانست اما مي‌توان تعريفي جامع و کاربردي‌تر از آن نيز ارائه داد و گفت که ريسک عبارتند از:«دامنه تغييرات يک بازده در طول يک دوره زماني که خارج از ميانگين مي‌باشد و قادر است تا ميزان تحقق انتظارات مارا به چالش بکشد.»براساس اين تعريف ريسک مي‌تواند شامل ضرر يا منفعت در يک فعاليت باشد اما ما هميشه بي‌اختيار با شنيدن واژه ريسک بر خود لرزيديم و هميشه نيمه‌خالي ليوان را ديديم در حالي که ريسک مي‌تواند همراه با منفعت نيز باشد و اين همان نکته گمشده در تصميم‌گيري‌هاي ماست که ريسک به عنوان يک عامل خطر مي‌تواند سر شار از منفعت نيز باشد و چه بسا اين دليل موجب مي‌شود که به‌رغم تمام مخاطرات بازار سرمايه، ما امروز در اين بازار باشيم.
اجازه بدهيد براي تلطيف تعريف ريسک اين بار آن را اينگونه تعريف کنيم که ريسک در واقع همان روز هفته‌اي است که کسي پولش را گم مي‌کند و در همان روز کسي آن را مي‌يابد و چه روز بدي است چهارشنبه براي کسي که پولش را گم کرده.اما هنوز شايد نبود درک صحيح از سطوح ريسک موجب شده تا عده‌اي دانسته يا ندانسته سرمايه‌گذاري در بازار سرمايه را به نوعي قمار تشبيه کنند پس اجازه بدهيد تا با طبقه‌بندي سطوح مختلف آن نگاهي دقيق‌تر به تيپ‌شناسي ريسک داشته باشيم.محافظه‌کاران: اين گروه داراي پايين‌ترين سطح ريسک‌پذيري بوده و ترجيح مي‌دهند تا با خريد اوراق قرضه دولتي يا سپرده‌گذاري در بانک‌هاي دولتي حداقل منفعت را براي خود تضمين كرده و ريسک خود را به سطح صفر نزديک كنند اين گروه هميشه سطح ثابتي از منفعت را نصيب خود خواهند كرد.سهامداران: اين گروه با سرمايه‌گذاري در دارايي‌هاي مالي شناور، سطح بالاتري از ريسک را قبول كرده و به دنبال کسب منافعي بيشتر در قبال ريسکي معقول هستند. دوره سرمايه‌گذاري اين گروه گرچه مي‌تواند دامنه‌هاي زماني کوتاه تا بلندمدت را در برگيرد اما همواره تناسب معني‌دار بين ريسک و بازده مورد انتظار مي‌تواند آنان را از ساير گروه‌هاي سرمايه‌گذاران مالي متمايز كند.سفته‌بازان: اين گروه در سطحي بالاتر از ريسک منطقي بازار قرار مي‌گيرند که به دنبال ماجراجويي و کسب بازده‌هاي بسيار بالاتري از سطح عمومي سرمايه‌گذاري هستند و بايد در گروه سرمايه‌گذاران مالي آنان را افرادي خبره و تيزهوش معرفي كرد، گرچه امروزه رانت‌هاي اطلاعاتي جبران کمبود خبرگي و تيزهوشي را به حد اعلاي خود كرده است!؟ قماربازان: اين گروه در بالاترين سطح ريسک قرار مي‌گيرند. اينان تعريف مشخصي از بازده موردنظر خود ندارند و حضور برايشان کفايت مي‌کند که يقينا با توجه به تعريفي که ما از بازار سرمايه داريم که هدف آن زايش، مانايي و پويايي سرمايه است و مي‌توان در آن با تعقل و تفکر انتظار بازده را در حد معقولي از ريسک تعريف كرد.
بازار سرمايه نمي‌تواند تعريف موجهي براي ايشان باشد چراکه يقينا زيان تنها ارمغان اينان در قبال علم و منطق سرمايه‌گذاري خواهد بود.اکنون شايد بتوانيم به بخشي از اين پرسش که چرا ضرر مي‌کنيم؟ پاسخ دهيم. در گام اول ما بايد بياموزيم که در پروسه سرمايه‌گذاري، «محافظه کار نيستيم» چون گام در بازاري گذاشتيم که در آن ريسک تعريفي دارد که يقينا بيشتر از صفر است.
«ما سفته‌باز نيستيم» چرا که آدرس کوچه‌پس‌کوچه‌هاي رانت را نمي‌شناسيم. «ما قمارباز نيستيم» چراکه براساس قانون برنده‌ـ برنده به دنبال زايش، مانايي و پويايي پس‌اندازهايمان هستيم به اين اميد که اندک اندوخته ما در آينده بخشي از چرخه زندگي ما را تسهيل كند.
در نتيجه بايد بياموزيم که «ما سهامداريم» و اينگونه مي‌توانيم بگوييم که:«ما ضرر مي‌کنيم چون شناخت دقيقي از توان ريسک‌پذيري خود نداريم.»اما اين يگانه دليل نخواهد بود پس اجازه دهيد تا در مجالي ديگر، به ديگر دلايل ضرر در اين بازار بپردازيم که بحث بعدي نگاهي به عامل، بازده مورد انتظار در بازار سرمايه خواهد بود

Sunday

و از آن روز تنها در گوشم سکوت نجوا میکند



در نوبت قبلی گریزی داشتیم به بحث مدیریت و تا ثیر آن بر ترکیب سطوح علمی شرکتها ، که طبق معمول با افسانه و رویاهای من آمیخته شد . اما این آمیختگی با پایان مطلب «آماس در رویاهای مدیریتی من» ختم نشد چرا که چند روز بعد گوش دردی آزار دهنده هم به این آمیختگی افزوده شده که مجبور شدم برای مداوا دست به دامن یک متخصص المراض بروم
دکتر قبل از اینکه گوش منو با اتوسکوب ببینه در حالی که چشمانش از حدقه بیرون زده بود گفت چرا انقدر گوشهات آماس کرده ؟
حرفش تموم نشده بود که درد دل من باز شد و حکایت آماسهای مدیریتی رو براش گفتم و اینکه من به تنهایی در پایینترین بخش از یک چارت سازمانی مرتفع قرار دارم و پیرو نگارش مطلب فوق و بنا بر اینکه در شرکتی با نگرش سازمان استراتژی محور که آموزش یکی از ارکان مهم آن است ، من را هر روز یک پله توی چارت به بالا انتقال دادند و در هر مرحله هم مسئول آن طبقه در حالی که گوش منو می کشید مطالب آموزشی جدیدی از مدیریت رو توی گوشم نجوا میکرد
آقای دکتر ، تازه داشتم به رموز موفقیت یک مدیر الشرکه آشنا میشدم که گوش درد های آموزشی امانم رو برید و امروز خدمت رسیدم تا مورد معالجه عاجل قرار بگیرم تا بتونم به کلیه رموز مدیریت آگاه بشم
درحالی که آقای دکتر متخصص الامراض سرش رو می جنبانید و در حالی که نمیدانم حرکات سرش تایید من بود یا تاسف به حال من چون جنباندن سرش لحظه ای از بالا به پایین و در لحظه ای دیگر از چپ به راست بود گفت ببین پسرم تا حالا دندون پزشکی رفتی ؟ گفتم بله آقای دکتر . گفت میدونی که چرا یه دندون رو پر میکنن ؟ گفتم خوب واصه اینکه عمر طبیعی دندون سر اومده و با پرکردنش گرچه ظاهر ان حفظ میشود اما باطن آن فقط یه ماده سربی رنگه که اسمش آمالگامه . دکتر در حالی که سری به تایید حرفهای من تکان میداد گفت متاسفانه ظرفیت گوش شما هم پر شده و من بعد در حالی که ظاهرا شما صاحب گوشی سالم هستید ، اما بنده مجبورم تا داخل گوش شما را با پنبه پر کنم و متاسفانه شما دیگر قادر به شنیدن نخواهید بود .!؟
از شنیدن این حرف که دیگر قادر به درک رمز رئیس الشرکه تا پایان عمر محروم نخواهم بود چشمانم سیاهی رفت و به خوابی عمیق رفتم اما چه خواب شیرینی بود ، در خواب پیری فرزانه در حالی لبخندی شیرین بر لب داشت ، درک رمز الرموز را به من تبریک میگفت . ...... اما وقتی بیدار شدم دیگر هیچ نمی شنیدم و معبران خواب و رویاهای من نیز عاجز از تعبیر کلام توام با تبسم آن پیر بودند

و از آن روز تنها در گوشم سکوت نجوا میکند


اما گذشته از انکه امروز ، رموز مدیریت برای من همچنان کشف نشده باقی مانده اما اجازه بدهید تا بازخورد برخی از تدابیر مدیران را در راستای پیشبنی های درآمد متعلق به هر سهم که اینبار هم گزیده ای از کتاب تحلیل بنیادی در بازار سرمایه ایران است را تقدیم کنم

«همیشه بین پیشبینی ها وآن چیزی که درنهایت ازعملیات یک بنگاه اقتصادی محقق می شودیک دامنه اختلافی وجوددارد.این اختلاف می تواند ناشی ازعواملی باشد که عموما تحت کنترل برنامه ریزان یک شرکت نیست ویا اینکه شرکتها بدون انجام کارکارشناسی نسبت به پیشبینی بودجه اقدام نموده اند و بسیاری ازدلایل دیگر، اما آنچه مسلم است ، این خواهد بود که درنهایت با بسته شدن حسابهای مالی یک شرکت وارایه گزارش حسابرسی حقایق آشکار خواهد گردید .
دراین قسمت ما تصمیم داریم تا با استفاده ازنسبت (دی) به بررسی توانایی های مدیریت ومجموعه برنامه ریزان یک شرکت پذیرفته شده در بورس و اوراق بهادار بپردازیم . درک صحیح ازاین موضوع می تواندبرای سرمایه گذارن اعتمادبه برنامه های آتی شرکت ها رابه ارمغان بیاورد . چرا که میدانیم که صورتهای مالی بازخورد مجموعه عملکرد یک واحد اقتصادی است و اینکه اساسا هدف ازتشکیل هر بنگاه اقتصادی کسب منافع ای است که سرمایه گذاران آنرا با نام درآمد متعلق به هر سهم می شناسند که می تواند تجلی بارز منافع کوتاه و میان مدت انان تلقی نمود
با توجه به دامنه تغییرات پیشبینی ها می توانیم با نگاهی به گذشته یک شرکت به بررسی عملکرد مدیران ونوع نگرش آنان بپردازیم چرا که به شخصه معتقدم که مدیریت درآمد متعلق به هر سهم ، یکی از استراتژی های موثر در هدایت بازار بوده که عالما یا عامدا توسط برخی از مدیران نادیده انگاشته میشود
به نظر میرسد که بررسی این استراتژی نامیمون در بین شرکتهای فعال در بازار سرمایه ایران بتوانیم مدیران را به چهاردسته تقسیم کنیم . گرچه نمیتوان این تقسیم بندی را متقن و غیر قابل تشکیک عنوان نمود اما آنچه مسلم است آنکه این گام اول در مسیری است که تاکنون نگرشی در خصوص آن نداشتیم و میتواند گامهای بعدی کلیه محققین منجر به استراتژی قابل اعتماد تری را در بازار سرمایه به ارمغان آورد

مدیریت اطمینان : در شرکت های تحت نظارت این گروه از مدیران دامنه تغییرات درآمد متعلق به هر سهم پیشبینی شده ونهایی حداکثردرمحدوده 20% ± می باشد که با توجه دامنه محدود تغییرات ، بازاربا یک اطمینان نسبی به آینده جاری شرکت می نگرد .

مدیریت پویا: این نوع مدیریت با پیشبینی های محتاطانه خویش درطول دوره مالی عموما با ارائه تعدیلات مثبت یک پویایی قابل درکی را درذهن سهامداران ایجاد می نماید ودرشرکتهای تحت مدیریت این گروه ازمدیران عموما درآمد متعلق به هر سهم نهایی بزرگترازپیشبینی های اولیه خواهد بود .

مدیریت جوساز : درخصوص مدیران جوساز باید گفت که عموما پیشبینی های اولیه در قیاس با درآمد متعلق به هر سهم نهایی رقم بیشتری را شامل می گردد و این گروه از مدیران همیشه سعی خواهند نمود تا موقعیت خود را بهترازواقعیت های موجودبه نمایش بگذارند . به نحوی که حتی صورت های مالی 12 ماهه حسابرسی نشده شرکت نیزشاهد نوسانات شدیدی درقیاس با صورتهای حسابرسی شده می باشد ومی توان درگزارشهای حسابرس وبازرس قانونی شاهد بند های موثربر سود آوری شرکت باشیم .

مدیریت آنی : این شرکتها فاقد یک برنامه مدون و قابل حصول دربرنامه های آتی خودمی باشند ، وبه ندرت می توان روند قابل تشخیصی رادرمراحل تعدیلات درآمد متعلق به هر سهم آنان مشاهده نمود و عموما دامنه نوسانات سالهای اخیر شرکت دردامنه ای بزرگتر از 20% نمود پیدا می نماید ، وطبیعی است که بازارنیزدرخصوص این شرکت ها آینده بلند مدتی را ترسیم نمی نماید وبه همین علت اغلب اوقات بازاربا سرعتی بالاترازایده آل ها نسبت به نوسانات درآمد متعلق به هر سهم عکس العمل نشان خواهد داد .

گرچه سعی کردیم که دنیای گسترده مدیریت را در ارتباط تصمیم سازی در امر سرمایه گذاری و تنها در دو مطلب موجز تقدیم کنیم . اما باید گفت که فرایند مدیریت یکی از تاثیر گذار ترین پارامتر ها بر توسعه و یا فنای شرکتها قلمداد نماییم و به شخصه در بسیاری از تحلیلهای سرمایه گذاری ام معتقدم که برخی از مدیران دارای شاخصه های مهمی اند که میتوانند نسبتنسبت قیمت به درآمد بسیار بالاتر از عملکرد فیزیکی یک شرکت را به خود اختصاص دهند . پس بدانید که مدیریت و دانشهای ارزنده ایشان موهبتی است که نصیب هر مدیری نخواهد شد گرچه در چارت شرکتها مدیر الشرکه باشد
راستی شما تصور میکنید پیر فرزانه ، رموز کدامیک از رئیس الشرکه های چهار گانه را به من تبریک گفت ؟ شاید شما معبر من باشد


!!!!!کشاورزی محور توسعه!!!!

جمعه بعداز ظهر از سر بیکاری سری به میوه فروشی حاجی ارزونی زدم و در حالی که داشتم به قیمتها و توصیفات فروشنده که روی میوه های مارک دار خوشگل زده بود نگاه میکردم یاد یه برنامه اقتصادی که سالهای قبل پخش میشد افتادم اسم برنامه :
کشاورزی محور توسعه بود
اما ظاهرا استراتژی توسعه ما یه نموره تغییر کرده ،البته به نظر میرسه که همچنان کشاورزی محور توسعه هست اما نه برای خودمون بلکه برای بقیه چون روی میوه ها نوشته بود سیب سبز ترش فرانسوی ، موزسومالی ، آناناس اونجایی ، انگور خارجکی که ماشاالله هرکدومش قد پرتقال بود ، گفتم پرتقال یاد پرتقال مصری افتادم ، تازه یه چیزی دیدم که عینهو یه بسته خرمای درشت بود که بغل دست بسته های تمبر هندی اصل خارجکی چیده شده بود اما به خاطر بسته بندی بدش حس کنجکاوی ام تحریک شد و از فروشنده پرسیدم این چیه ؟ فروشنده هم با کمال وقار فرمودند انجیر ترکیه !؟
مخلص کلام اینکه بغیر از توتی که تو یه تشت ریخته بودن الباقی همه مال کشورهای دوست و برادر بود که احتمالا الان دارم با دمشون فندق میشکونن و در حالی که داشتم تو این فکر ها غوطه میخوردم یاد زعفران ایرانی افتادم که حالا دیگه یکه تاز بازار های جهانی نیست یاد پسته امریکایی افتادم که جای پسته ایرانی رو تنگ کرده یاد چایی ایرانی افتادم که حتی تو ایران هم نمیخرنش یاد شکر افتادم که میگن انقدر که وارد شده صنعت شکر ایران رو مشکوک الحال کرده یاد برنج وارداتی افتادم یاد صنعت نوغان سنتی افتادم که حالا دیگه تو روستاهای شمال کسی دنبالش نمیره و یاد خبری افتادم که یه مسئول با اعتماد به نفس بالایی داشت میگفت که تراز بازرگانی کشاورزی ما امسال منفی شده است نقطه سر سطر
ودیگه اینکه یاد این افتادم که جیبم تحمل اینهمه حسرت میوه های خوش رنگ و لعاب رو نداره و اینکه باید از محصولات داخلی حمایت کنم واصه همین رفتم پیش توت فروشه و گفتم یک کیلو نه زیاده نیم کیلو توت سفید اصل ایرانی بده و در حالی که داشت توت فروش قبول زحمت میکرد من هم رفتم برای تاکید بر حمایت از کشاورزان داخلی گفتم به کوری چشم فرانسه و ترکیه و مصر و مالزی وهمه شون دوکیلو سیب زمینی وطنی بده اما چشمتون روز بد نبینه
سیب زمینی کیلویی هزار تومن و توت هم کیلویی 1500تومن درحالی که هنوز گیج بودم گفتم داداش ببیخشید سیب زمینی پاکستانی و توت بورکینا فاسویی ندارین !!!؟؟؟

کارآفرینی که به تاریخ پیوست

امروز در حالي كه داشتم روزنامه هم ميهن رو ورق ميزدم توي صفحه 18 كه يواش يواش داره تبديل به صفحه مورد علاقه من هم ميشه مطلبي رو خوندم كه ظاهرا كاري از آقاي رضاطهماسبي هست كه گر چه مثل بسياري از دوستان نميشناسمشون اما يه دست مريضاد بايد بهش بگم ايشون گفتگويي رو با يكي از معدود بازماندگان «خيامي» بنيانگذار ايران خودرو ٬ فروشگاه زنجيره اي كوروش ٬ بيمه آسيا و يه بانك كه الان اسمش يادم نيست ٬ انجام داده که خوندن اون رو علي رغم اينكه طولانيه به شما توصيه ميكنم

حالا ببینید که آیا آماس در رویاهای مدیریتی من به حق نبود ؟

:این هم متن کامل مصاحبه که از وبلاگ محمد طاهری کش رفتم

http://www.neveshtehayeman.blogfa.com/post-257.aspx

شما ظاهرا جزو آخرين بازماندگان «خانواده خيامي» در ايران هستيد. خانواده‌اي كه بنيانگذار شركت بزرگ «ايران‌ناسيونال» قديم و «ايران‌خودرو» فعلي است. ابتداي گفت‌وگو لطفا از فرجام پسرعموهاي خود بگوييد.
از خانواده خيامي‌ها، خيامي‌هايي كه بنيانگذار ايران‌ناسيونال بودند، فقط ياد و خاطره‌اي مانده است. نمي‌دانم كارگراني كه نان ايران‌خودرو را مي‌خورند، گاهي فاتحه‌اي براي مردگان ما مي‌فرستند يا نه، اما آنچه از خانواده خيامي باقي مانده است، ياد و خاطره مردمان باانصافي است كه گاهي ابراز مي‌شود.
از خانواده بزرگ خيامي، چند نفر در ايران مانده‌اند!
خيلي كم، بقيه هم در حال رفت و آمد هستند. خيامي بزرگ كه راه‌اندازي ايران‌ناسيونال مديون و مرهون تلاش‌هاي ايشان است، در حال حاضر در آمريكا به سر مي‌برد. جالب است بدانيد كه ايشان در حال حاضر، نمايندگي انحصاري شركت مرسدس بنز آلمان را در اختيار دارند.
در آمريكا؟
بله. در آمريكا. به هر صورت يك كارآفرين، هركجا كه زندگي كند، مي‌تواند سرمايه‌گذاري هم داشته باشد. تا آنجا كه من اطلاع دارم، وضع آقاي خيامي در آمريكا بسيار خوب است و بعد از شوك بزرگ از دست دادن ايران‌خودرو، باز هم در كسب و كار موفق نشان داده است. بعد از اينكه ايران‌ناسيونال از خانواده خيامي جدا شد، آنها، راه غربت در پيش گرفتند و بدون اينكه حتي يك ريال از كارخانه‌اي كه سال‌ها برايش زحمت كشيده بودند، بردارند به آمريكا هجرت كردند.
آقاي خيامي حتي يك ريال از درآمدهاي كارخانه را هم به خارج از كشور نبرد. در زمان دولت آقاي بازرگان، آدم‌هايي از طرف خود مهندس بازرگان به كارخانه آمدند و تمام حساب‌هاي دفتري را بررسي كردند و در پايان هم اعلام كردند كه از درآمدهاي كارخانه، ريالي هم به خارج نرفته و همه در همان بانك صنايع كه تحت‌نظر آقاي خيامي اداره مي‌شد و مربوط به كارخانه بود، حفظ شده است.
حال آقاي خيامي خوب است؟
احمدآقا خيامي كه به رحمت خدا پيوسته‌اند و محمودآقا هم، همانطور كه گفتم، در آمريكا زندگي مي‌كند.
آخرين بار كه با ايشان صحبت كردم، دلتنگ برادر و پسر از دست رفته خود بودند. خوشبختانه حال ايشان خوب است و بخشي از درآمدهاي خود را صرف امور خيريه در ايران مي‌كنند. احتمالا شما در شهرهاي مختلف خراسان، با مدرسه‌ها و هنرستان‌هايي كه توسط ايشان ساخته مي‌شود، آشنايي داريد. فكر مي‌كنم حدود 25 مدرسه و هنرستان با نام‌هاي «محموديه» يا «محمود خيامي» توسط خواهر ايشان، نيره خانم خيامي ساخته شده است. من در جريان امور خيريه محمود آقا نيستم اما مي‌دانم كه رقم قابل‌توجهي صرف اينگونه امور مي‌شود. در جريان زلزله بم، شنيدم كه رقم بسيار كلاني كمك كرده‌اند.
چرا به ايران برنمي‌گردند؟
شايد باور نكنيد، اما چند بار با ايشان تماس گرفته شده است كه ايران‌خودرو يا بخشي از سهام آن را به نام ايشان كنند اما ايشان قبول نكرده‌اند. درك اين موضوع كه محمودآقاي خيامي بعد از اتفاقاتي كه اوايل انقلاب برايشان گذشت، چگونه زندگي كرده، خيلي سخت به نظر مي‌رسد، اما باور كنيد كه ايشان هميشه عاشق ايران و خاك عزيز وطن است.
زماني به آقاي خيامي پيشنهاد داده بودند كه برگرد و كارخانه را از ما بخر كه گفته بود كارخانه كه مال خودم است. چگونه مال خودم را بخرم؟ من به چيزي احتياج ندارم و فقط مي‌خواهم بيايم در ايران با آسايش زندگي كنم.
پدر آقاي خيامي يا همان عموي من، يك سياستمدار اقتصادي بود. املاك كشاورزي و باغ داشت و در تمام مدت كه كارخانه در تهران داير شد نمايندگي كارخانه در مشهد را پيش مي‌برد. تعميرگاه مجاز ايران‌ناسيونال و كارخانه رينگ‌سازي را افتتاح كرد. در امور خيريه برادران خيامي در مشهد هم سهيم بود و نظارت مي‌كرد. احمد خيامي در آمريكا فوت كرد و به طور موقت در همان‌جا به خاك سپرده شد تا در زمان ممكن به مشهد منتقل شود. آقاي محمود خيامي هم الان حدود 73 يا 74 سالش است و از نظر كليوي بيمار است. خواهرشان نيره خيامي هم كه مسوول احداث هنرستان‌هاي محمود خيامي در ايران است.
چيزي از دارايي‌هاي خانواده باقي مانده است؟
ثروت اصلي آنها همان كارخانه ايران‌ناسيونال بود كه آن هم در ايران است. املاك كشاورزي پدرشان را هم بعد از انقلاب مصادره كرده بودند كه خواهران آقاي خيامي توانستند آنها را پس بگيرند.
خيلي ممنون آقاي خيامي. حالا مي‌خواهيم به سال‌ها پيش برگرديم. به سال‌هايي كه ايران‌ناسيونال هنوز شكل نگرفته بود. به گذشته محمود خيامي. از آن روزها بگوييد.
طرح اوليه ساخت اين كارخانه بزرگ چگونه شكل گرفت و چه اقداماتي براي ساخت و توسعه اين كارخانه انجام شد؟
عموي من مقداري زمين كشاورزي و باغات در شهر داشتند كه با فروش قسمتي از اين املاك، سرمايه‌ اندكي به دست آوردند و در اختيار دو پسرش احمد و محمود خيامي يعني پسرعموهاي من گذاشتند. آنها هم در «فلكه برق» مشهد گاراژي خريدند و اتومبيل‌هاي بنز 180 و 190 را از تهران مي‌آوردند و در مشهد پس از بازسازي آن مي‌فروختند. اين اتومبيل‌هاي سواري دست دوم بود كه اين دو برادر در گاراژ خودشان آنها را تعمير مي‌كردند و به اصطلاح دستي به سر و روي ماشين‌ها مي‌كشيدند و اغلب به طور اقساطي به راننده‌هاي تاكسي مي‌فروختند.
سرمايه اوليه برادران خيامي در شروع كار چه‌قدر بود؟
آن زمان من دانش‌آموز بودم و با توجه به اختلاف سني زياد، از اين مسائل آگاهي نداشتم.
دامنه فعاليتشان در مشهد به چه اندازه بود؟
محمود خيامي خودش لباس مي‌پوشيد، چكمه به پا مي‌كرد و ماشين‌ها را تعمير مي‌كرد، روغن‌كاري مي‌كرد، قطعات فرسوده را تعويض مي‌كرد و مي‌شست. احمد خيامي كارهاي دفتر و حسابرسي را انجام مي‌داد. پدرشان يا همان عموي من نيز صندوق‌دار بود. اين كار را دو سال ادامه دادند، ماشين‌ها را از تهران مي‌آوردند و اينجا با دفتر تاكسيراني رابطه داشتند و به راننده‌ها به اقساط مي‌فروختند، بعد از مدتي به علت فعاليت زيادي كه در استان خراسان داشتند كارخانه بنز آلمان به پاس زحمات آنها، يك بنز كروكي دو در به آنها جايزه داد. بعد از چهار سال بود كه احمد خيامي برادر بزرگ‌تر به تهران رفت و در خيابان چراغ گاز يك مغازه كوچك زير پله‌اي، اجاره كرد. خودش به طور مستقيم لوازم يدكي را مي‌خريد و به مشهد مي‌فرستاد و دلال‌بازي را اين وسط حذف كرد. بعد در همان جا هم مغازه لوازم يدكي باز كردند و كارشان را در تهران توسعه دادند تا آنجا كه ديگر بيشتر فعاليت‌هايشان در تهران بود. محمود خيامي هم همان زمان به تهران رفت. البته آن نمايندگي در مشهد را هم حفظ كردند كه تعميرات ماشين انجام مي‌داد و لوازم يدكي داشت.
شما از چه زماني وارد فعاليت پسرعموهايتان شديد؟
من كلاس ششم را كه تمام كردم، چون سر به هوا بودم مدرسه را رها كردم. پدرم هم اجازه داد كه به جاي تحصيل كار كنم. يك بار هم با پدرم به همان مغازه زيرپله‌اي چراغ گاز رفتيم و تازه آنجا بود كه من با كارهاي پسرعموهايم آشنا شدم. پس از چند سالي كه از فعاليت آنها در تهران گذشت محمود خيامي به مشهد آمد و گفت كه زميني در جاده كرج براي اتاق‌سازي خريده و سالن‌ها را هم ساخته است. از مشهد با قطار براي كارخانه كارگر مي‌برد و من هم در همين موقع بود كه به عنوان كارگر به كارخانه ايران‌ناسيونال رفتم.
روند ورود و استخدام كاركنان در كارخانه ايران‌ناسيونال چگونه بود؟
ابتدا آقايان خيامي هر ماه تعداد 20 تا 30 كارگر را از مشهد با قطار به تهران مي‌بردند، مخارج آنها را تامين مي‌كردند، پس از يك يا دو ماه كار، كارگران خوب را استخدام مي‌كردند و كساني كه توانايي و مهارت كار را نداشتند با احتساب دستمزد كامل و هزينه برگشت به مشهد برمي‌گرداندند. من با توجه به شماره كارتي كه برايم صادر شد صد و سومين كارگر بودم. ابتدا پسرعموهايم با ورود و استخدام من در كارخانه‌شان مخالف بودند و مي‌گفتند.«اگر تو اينجا مشغول به كار شوي فكر مي‌كنند ما در استخدام پارتي‌بازي مي‌كنيم و روابط را درنظر مي‌گيريم.» بالاخره با اصرار من و اينكه براي استخدام فقط نحوه كار مرا مدنظر داشته باشند مرا در كارخانه قبول كردند. سال 1342 بود كه من در كارخانه استخدام شدم. هر روز ساعت 6 صبح كارت مي‌زديم و شروع به كار مي‌كرديم و هر روز مي‌ديديم كه محمود خيامي زودتر از ما سر كار حاضر شده و امور را در دست گرفته يا اينكه قدم مي‌زند و كتاب قانون كار را مي‌خواند.
فعاليت كارخانه ايران‌ناسيونال چگونه توسعه يافت و چه مراحلي را در مدت حضور شما تا زمان انقلاب پشت سرگذاشت؟
آقاي خيامي خودش مي‌گفت كه آن زماني كه بحث اتاق‌سازي و اتوبوس‌سازي را مطرح كرده بود تعدادي از اتاق‌سازها او را مورد تمسخر قرار داده بودند و گفته بودند ما هنوز به آنجا نرسيده‌ايم كه اتوبوس بسازيم. اوايل كار، كاميون را از آلمان مي‌خريدند و طبق نقشه‌كشي آلماني‌ها، اتاق‌هايي به نام «اُپي»در كارخانه درست مي‌كرديم. بعد از يك سال كه از افتتاح كارخانه گذشت با ابتكار خود، «اُپي»ها را به صورت اتوبوس ساختيم و به عنوان سرويس‌هاي كارخانه فروختيم. در آن هنگام حدود 250 كارگر بوديم كه آقاي خيامي همه را جمع كرد و گفت كه كار كند پيش مي‌رود، بودجه هم كم داريم و شما بايد اضافه‌كاري كنيد كه البته دستمزد اضافه‌كاري‌ها هم پرداخت شد، بعد با آلمان قرارداد بستند. طبق قرارداد شاسي اتوبوس‌هاي بنز 321 با موتور، گيربكس و ديفرانسيل به كارخانه مي‌آمد و ما اتاق اتوبوس را مي‌ساختيم و سوار مي‌كرديم. اتوبوس‌هاي 321 بسيار نرم، خوب و مناسب بود، بعد با مذاكرات و رفت و آمدهاي مرتب آقاي احمد خيامي، نيروي هوايي حاضر شد براي سرويس‌هايش تعداد 30 دستگاه از اتوبوس‌ها را بخرد. بعد از آن شركت «لوان تور» كه يك شركت ورشكسته بود آمد و به اقساط، اتوبوس خريد و بعد از آن هم شركت «TBT» وارد كار شد. اتوبوس 321 به داخل شهر آمد و سپس معروف شد و به جاده‌هاي بيرون شهر هم راه پيدا كرد. بعد هم سواري بنز 302 را ساختيم و بيرون داديم.
ساخت پيكان چگونه در كارخانه آغاز شد؟
در سال 1346 قرارداد ساخت پيكان بين كارخانه و انگليس بسته شد. افرادي از انگليس به كارخانه آمدند و آموزش‌هاي زيادي را براي كارگران و سرپرست‌ها درنظر گرفتند. از طرف ديگر 18 نفر كه شامل 12 كارگر و شش مهندس بوديم هم به انگليس رفتيم و در آنجا دوره كامل فني در مورد موتور و گيربكس پيكان را گذرانديم. تعداد 20 نفر از كارگرها و سرپرست‌ها هم براي دوره اتاق‌سازي به آلمان رفتند و آموزش ديدند. بعد از اينكه راه‌اندازي پيكان آماده و اتاق‌سازي آن هم در كارخانه تكميل شد، آقاي خيامي به فكر افتاد كه واحد ريخته‌گري را هم راه‌اندازي كند تا موتور پيكان را هم در داخل كارخانه بسازيم و به همين ترتيب جلو رفتيم تا پيكان به عنوان اتومبيل وطني جاافتاد.
در اين پيشرفت‌ها و توسعه‌هايي كه در روند كاري كارخانه اتفاق مي‌افتاد جايگاه شما به عنوان يك خيامي كجا بود؟
برادران خيامي با آنكه پسرعموهاي من بودند در مورد به‌كارگيري و استخدام من بسيار حساس بودند كه مبادا پارتي‌بازي شود. ابتدا من در واحد صندلي‌سازي، جاي جوش‌ها را كه جوشكارها مي‌زدند، صاف مي‌كردم. نزديك به يك سال كارم در كارخانه همين بود. وقتي عينك را از روي صورتم برمي‌داشتم و براي ناهار مي‌رفتم تمام بدنم جز چشم‌هايم كه عينك پوشانده بود پر از براده آهن بود. بعد قسمت‌هاي مختلف كارخانه رفتم. بعد هم كه به انگليس رفتم و دوره‌هاي فني و ريخته‌گري را گذراندم. وقتي در سال 1351 ريخته‌گري را شروع كرديم در آنجا مشغول شدم. ساعت چهار صبح با پنج كارگر مي‌رفتم ريخته‌گري و كار را شروع مي‌كرديم تا ساعت هفت صبح ذوب آماده بود. در اول كار هم شاتن‌ها را مي‌ريختيم. بعد سر سيلندر و كم‌كم سيلندر كامل را درست كرديم. حدود 20 سيلندر مي‌ريختيم تا دو عدد سيلندر خوب و سالم دربيايد و بقيه‌اش سوراخ داشت. بعد دستگاه‌هاي جديد آوردند كه چند هزار دور در ثانيه مي‌چرخيد و سيلندرها را تميز و براي تراشكاري آماده مي‌كرد. به طور دقيق نمي‌دانم چه سالي بود كه اين دستگاه‌ها را مستقر كردند و كارخانه براي افتتاح آماده شد.
غير از پيشرفت كاري و فني در بعد توسعه فيزيكي هم برادران خيامي خيلي حساس بودند و آينده‌نگري داشتند و هر سال مقدار زيادي زمين مي‌خريدند و به مساحت كارخانه اضافه مي‌كردند. الان شاهد اين گسترش هستيد كه اتوبان تهران -كرج و جاده قديم از داخل كارخانه عبور مي‌كند. در قسمت پاييني كارخانه هنرستان بنا شده، بعد واحد ساخت اتومبيل‌هاي سواري، بعد واحد اتوبوس‌سازي و در قسمت بالا هم كه مجموعه ورزشي- تفريحي ساخته شده است.
نحوه مديريت و تعامل با كاركنان و كارگران در كارخانه چگونه بود؟
آقاي احمد خيامي هر چند وقت يك بار براي كارگرها سخنراني مي‌كرد و مي‌گفت «هر محصولي كه در كارخانه توليد مي‌شود حاصل كار و تلاش كارگران است.» همواره تاكيد مي‌كرد كه ما هر چه داريم متعلق به كارگران است. اگر كارگران درست كار كنند، كارخانه توسعه مي‌يابد و درآمد بيشتري كسب مي‌شود كه در نتيجه حقوق و مزاياي كارگران هم بالا مي‌رود. در آن هنگام بعد از شركت نفت، حقوق و مزاياي ايران‌ناسيونال از همه بيشتر بود. براي كارگرهاي نمونه، هر سال برنامه تفريحي مي‌گذاشت. مجردها را با 10 دستگاه اتوبوس به شمال مي‌فرستاد و متاهل‌ها را به همراه خانواده به مشهد مي‌برد. هتل اجاره مي‌كرد، آشپز مي‌گرفت و همه امكانات را در طول سفر براي كارگران مهيا مي‌كرد. در ايام محرم، مراسم عزاداري برپا مي‌كرد و غذاي نذري مي‌داد. من همراه 20 كارگر مي‌رفتيم و غذاهاي نذري آماده مي‌كرديم تا در روز عاشورا تقسيم كنيم.
تعداد كارگران كارخانه چند نفر بود؟
زماني كه انقلاب شد، 15 هزار نفر در خود كارخانه مشغول به كار بودند. علاوه بر اينها پخش لوازم يدكي پيكان هم زير نظر كارخانه بود كه چند هزار نفر هم بدين صورت و در كارهاي جانبي استخدام شده بودند. برادران خيامي علاوه بر گسترش كار و فعاليت به توليد شغل هم اهميت مي‌دادند. آقاي محمود خيامي، هيچ‌وقت سيگار نمي‌كشيد. يادم مي‌آيد در اوايل كار مي‌گفت يك بسته سيگار تا خريده شود و به دست من برسد پنج تومان برايم تمام مي‌شود و در صورتي كه من با يك تومان بيشتر مي‌توانم در آن روز يك كارگر استخدام كنم تا هم كار پيشرفت بيشتري داشته باشد و هم فردي شغل پيدا كند. هر صبح جمعه در منزلش مراسم مذهبي برگزار مي‌كرد، كارگرها به خانه‌اش مي‌رفتند و مشكلات‌شان را مي‌گفتند. خودشان مي‌گفتند اين يك فرصت است تا كارگران مشكلاتشان را مستقيم مطرح كنند تا اگر سرپرست يا مهندسان، كار آنها را راه نينداختند خودم انجام دهم. جمعه‌ها معمولا خانواده و آشنايان كارگرها را به كارخانه دعوت مي‌كردند. قسمت‌هاي مختلف كارخانه را به آنها نشان مي‌دادند تا خانواده‌ها با سختي كار كارگران آشنا شوند، بعد در سالن غذاخوري از آنها پذيرايي مي‌كردند، بعد آنها را به سالن آمفي‌تئاتر مي‌بردند و با برنامه‌هاي مختلف و پخش موسيقي زنده آنها را سرگرم مي‌كردند.
اينگونه مراسم با توجه به فعاليت زياد كارخانه به روند كاري ضربه وارد نمي‌كرد؟
خير، اينگونه مراسم تفريحي را در فصل بهار و تابستان برنامه‌ريزي مي‌كردند و به‌گونه‌اي بود كه هر هفته تعداد مشخصي از كارگران مرخصي بگيرند و آنها را با تعدادي اتوبوس به مسافرت مي‌فرستادند. اين كار را به صورت چرخشي تا زماني ادامه مي‌دادند كه تمامي پرسنل از اين مزايا بهره‌مند شوند.
ابتداي پاييز به كارگراني كه فرزند محصل داشتند دفتر و مداد مي‌داد.
از زمين‌هاي كشاورزي كه در مشهد داشت محصولات كشاورزي مثل خربزه را با كاميون به كارخانه مي‌آورد و بين كارگرها تقسيم مي‌كرد. هميشه به قشر كارگر توجه خاصي داشت، حقوق، عيدي و پاداش كارگر را با احتساب افزايش درآمد كارخانه سرموقع پرداخت مي‌كرد. در زمان انقلاب سفيد كه دستور داده شد تا مقداري از سهام به كارگرها داده شود، آقاي خيامي بسيار سريع پيشقدم شد و بعد هم اعلام كرد كه كارگران هر كدام هر تعداد سهام مي‌خواهند مي‌توانند بخرند. مهندسان، سرپرست‌ها و كارگرهاي نمونه را در سال‌هاي نزديك به انقلاب طي سه مرحله به زيارت كربلا برد. يك هواپيماي 400 نفره مي‌گرفت و يك هفته در كربلا اقامت مي‌گزيد. حدود 40 نفر از سرپرست‌هاي مسن را نيز همراه خودش به حج واجب برد.
در مورد فعاليت‌هاي اقتصادي جانبي برادران خيامي توضيح دهيد.
حدود پنج سال قبل از انقلاب اطرافيان با بدگويي‌ها و سخن‌چيني‌ها بين دو برابر اختلاف انداختند، به طوري كه احمد خيامي مسوول امور اداري شد و آقاي محمود خيامي امور جاري كارخانه را به دست گرفت، اما كارهاي مشترك ديگري هم داشتند مثل شركت بيمه اميد. شركت بيمه اميد را كه الان با نام آسيا فعاليت مي‌كند، برادران خيامي راه‌اندازي كردند. بانك صنايع را هم به خاطر كارخانه تاسيس كردند. آقاي احمد خيامي قرار بود در قزوين كارخانه ساخت قاشق و چنگال راه بيندازد كه نمي‌‌دانم به كجا رسيد. ولي يكسري فروشگاه زنجيره‌اي به نام «كوروش» را راه انداخت كه در شهرهاي بزرگ فعاليت داشت. كارهاي زياد ديگري هم انجام دادند كه به صورت خيريه بود.
در مورد ويژگي‌‌ها و خصوصيات آقاي محمود خيامي، موسس و سرپرست كارخانه ايران‌ناسيونال و امور خيريه‌اي كه انجام داده‌اند، چه اطلاعاتي داريد؟
البته هيچ‌گاه كارهايشان را علني انجام نمي‌دادند و بسياري از كارهايشان بعد از مدت‌ها بر ما آشكار مي‌شد. اهل سيگار نبود و من هيچ‌گاه نديدم ايشان لب به مشروب كه در مهماني‌هاي آن زمان رايج بود، بزند. بيمارستان سرطاني‌هاي مشهد را با مخارج خود ساخته است. بيمارستان معلولان پل قائم مشهد را نيز ايشان پايه‌ريزي كرد تا پنج سال بعد از انقلاب نيز ساخت آن ادامه داشت كه بودجه‌اش تمام شد. در جاده قوچان بعد از واحد رينگ‌سازي خودشان، طرح يك بيمارستان را ريخته بود كه به گفته خودش بهتر از بيمارستان معروف نمازي شيرازي بود. زيرزمين و طبقه اول بيمارستان را هم ساخت كه بعد انقلاب شد و بيمارستان نيمه‌كاره ماند، هنوز هم تكميل نشده است. تامين اجتماعي الان ساخت اين بيمارستان را بر عهده گرفته است. بيمارستان معلولان پل قائم هم با پول خيرين كمي پيشرفت كرده است. دستش به كار خير مي‌رفت و تا جايي كه مي‌توانست براي مردم و به‌خصوص كارگرهاي كارخانه هزينه مي‌كرد.
آقاي احمد خيامي هر سال شب عيد به پانصد خانواده فقير در نواحي جنوب خوار‌بار زياد و پول مي‌داد. به طور مستقيم برنج از آمريكا وارد مي‌كرد و با قيمت بسيار پايين در ميدان‌هاي تهران پخش مي‌كرد، طوري كه فقط هزينه خريد و حمل‌ونقل كالا از فروش برنج حاصل مي‌شد. حتي بازاري‌ها نسبت به اين كارش اعتراض كرده و گفته بودند كه آقاي خيامي كار و بار ما را به هم مي‌ريزد. كارهاي ابتكاري زيادي مي‌كرد. يك‌شب برنامه مراسم ازدواج برپا كرد و براي 25 زوج بي‌بضاعت در هتل ونك مراسم مفصلي گرفت. 25 پيكان را با گل تزئين كرد تا زوج‌ها را بياورند. 125 اتوبوس هم براي آشنايان و فاميل‌هايشان آورده بودند. با اين كار او مديران كارخانه‌ها و شركت‌هاي ديگر هم به آنها كمك كردند، سكه دادند، فرش دادند و برخي مصرف يك‌سال محصولات خود را به زوج‌هاي جوان هديه كردند. سال 1352 تعداد 52 پيكان رابه استوديو سعدآباد برد و خانواده 52 كارگر را هم همراه برد. در آنجا كارگرها آخرين قطعات پيكان را نصب مي‌‌كردند و ماشين را استارت مي‌زدند و همراه خانواده از استوديو بيرون مي‌آمدند.
آقاي محمود خيامي كه رئيس كارخانه بود بر كار سرپرست‌ها به طور مداوم نظارت داشت تا مبادا حقوق كارگران ضايع شود. به مهندسان مي‌گفت «اگر حقوق كارگران را كم بزنيد من هم حقوق شما را كم مي‌زنم.» يك‌بار مهندس بخش، حقوق من را به‌خاطر كار خوب و زيادي كه انجام مي‌دادم دو تومان زياد كرد، خود آقايي خيامي آمد و گفت اگر حقوق اين دو تومان، زياد شود ممكن است بقيه فكر كنند پارتي‌بازي مي‌شود و يك تومانش را كم كرد. اما همان يك تومان يك تومان اضافه حقوق هم براي من بركت داشت. هميشه مي‌گفت در مورد حقوق كارگر انصاف را رعايت كنيد. معتقد بود كه در آن دنيا بايد پاسخگو باشد.
محصولات خروجي از كارخانه چه كيفيتي داشت و نظارت بر آن چگونه بود؟
در مرحله توليد نظارت دقيقي صورت مي‌گرفت تا ماشين‌ها هيچ مشكلي نداشته باشند. حتي اگر محصولات بعد از خروج از كارخانه در دست مردم مشكل پيدا مي‌كرد نسبت به رفع آن اقدام مي‌كرد. يك‌بار در كاربراتورهاي يكسري پيكان‌ها اشكالي مشاهده شده بود. دستور داد تمام كساني كه از اين پيكان‌ها خريده‌اند به كارخانه مراجعه كنند. بعد از ژاپن بهترين كاربراتورها را آورد و روي ماشين‌ها نصب كرد. يكسري از پيكان‌هاي 46 بوستر نداشت كه دستور داد از انگليس مدل‌هاي جديد بياورند، با مشتريان تماس گرفت تا بيايند و بوستر بگيرند. در روند فروش يك مورد پول اضافه دريافت شده بود كه خود آقاي خيامي با مشتري‌ها تماس گرفت و پول آنها را برگرداند. از طرف دولت هم نظارت گسترده‌اي بود. قيمت پيكان به خاطر مواد اوليه و كار 1500 تومان افزايش يافته بود. يك روز از وزارت بازرگاني آمدند و تمام كارخانه را پلمب كردند و تمامي حساب‌ها و مخارج كنترل شد تا افزايش قيمت به 700 تومان رسيد.
شما تا چه زماني در كارخانه كار مي‌كرديد؟
من بعد از انقلاب اسلامي هم در كارخانه و تا سال 1372 كه بازخريد شدم، مشغول به فعاليت بودم.
بعد از انقلاب سرپرست‌ها، كارگران و نگهبان‌ها در همان حال سر كار خود حاضر شدند و كارخانه را حفظ كردند تا متلاشي نشود.
چه خاطره‌اي از آن روزها داريد؟
بهترين خاطرات من مربوط به احترامي است كه آقاي محمود خيامي براي كارگر و قشر زحمت‌كش قايل بود. به پيشرفت مملكت خيلي اهميت مي‌داد. زماني كه قرارداد مونتاژ 30 هزار دستگاه پژو را با فرانسه منعقد كرد، در جمع كارگران گفت: «سي هزار و يكمين پژو را خودمان براي خودمان مي‌سازيم. هميشه در فكر اين بود كه موتور و لوازم اتومبيل را هرچه سريع‌تر خودمان توليد كنيم.»
يك‌بار ديد كه كارگري يك ته‌ سيگار را از روي زمين برمي‌دارد تا استفاده كند. خودش رفت جلو و دليلش را پرسيد كه كارگر گفت حقوقم پايين است.
تا يك هفته تمام وقتش را صرف رسيدگي به كارگران و حقوق و مزاياي آنها كرد. حقوق‌ را افزايش داد و بعد هم اعلاميه‌اي نصب كرد كه هر كارگري كه احتياج به اضافه كاري دارد مراجعه و ثبت‌نام كند. مي‌گفت حداقل پول مايحتاج خود را با اضافه كاري مي‌توانند تامين كنند. هميشه بيش از هر چيزي به فكر كارگران و نيازهايشان بود.

Saturday

آماس در رویاهای مدیریتی

اتاق بزرگی را در بهترین نقطه ساختمان اداری یک شرکت در نظر بگیرید که به نحو زیبایی اراسته شده ، گرچه نمیتوان آراستگی آن را نادیده گرفت اما وجود یک میز بزرگ از جنس چوب بلوط وصندلی چرخانی که نشستن بر روی آن لذت سواری بر یک ابر را در پهناور آسمان به خاطر انسان متبادر مینماید . چیزی نیست که چشمان معدود ارباب رجوع هایی که افتخار ورود به اتاق مدیر عامل را دارند نوازش ندهد و در زمان خروج حسرت نشستن پشت آن میز و آن اتاق با تهویه مطبوع ، خاطر را چون حریری مورد نوازش قرار می دهد اما در کنار تمام این جذابیتها نخوت توام با (؟) مدیر پشت میز نشین ، یقینا بسیاری از این لطایف را چون لکه ای از چرک در ذهن ما نقش می بندد و در حالی که زیر لب زمزمه میکنیم که :
- انگار قراره تا ابد پشت این میز بمونه ....
- وااااای اگر من مدیر بشم ال میکنم وووووو .
اما احتمالا این حرفهای جذاب صرفا از دهان چون منی بیرون می آید که لیاقت آنرا ندارم چون به هر ترتیب هر کاری ابزار خودش را خواهد طلبید که بی مورد نیست که ظریفی می گفت :

«تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف ، مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی »

حالا این اسباب بزرگی شامل چه چیزهایی خواهد بود ؟ واقعا نمیدانم اما یک چیز برای من آشکار شد و آن هم اینکه اگر در یک توزیع نرمال را در نظر بگیریم و در روی محور افقی آن ، هرم سازمانی را از چپ به راست بچینیم و مبنای توزیع را اطلاعات تخصصی پرسنل یک سازمان بدانیم . کارشناسان و نیروهای رده میانی شرکت در مرکز آن قرار خواهند گرفت و هرچه به بالا و یا پایین این هرم حرکت کنیم میزان تاثیر گذاری قابلیتهای تخصصی کمتر خواهد شد . در این بین سازمانهایی موفقتر خواهند بود که نمودار توزیع نرمالشان دارای چولگی مثبت تری باشد و وای به حال سازمانی که با چولگی منفی بیشترین توانمندی ها در پایین ترین سطح سازمان قرار گرفته باشد .
میدانم که شاید این چند سطر خلاف اصولی ترین مبانی طراحی یک سیستم سازمانی باشد اما چه میشود کرد ، اگر اقبال بد من ، موجب شد تا هرچه را که دیدم اینطور احساس کنم !! چه بسا ، گژی از من باشد والا شاعر بیخود نمیگفت که :

«هنر شناس نه ای جانا ، خطا اینجاست .»

اما خیلی سخت نگیرید چون بالاخره ما و شما هم بزرگ خواهیم شد بعد به ما لقب کارشناس الدوله و بعدا رئیس الرعایا و بعدتر به معاونت الچارت در نهایت مدیر الشرکه خواهیم شد که عضویت در حداقل 20 هیئت مدیره و مشاوره در 40 شرکت حداقل پاداش به اینهمه جد و تلاش خواهد بود تازه از حقوق و حق الحضور و حق المشاوره و از این جور چیزها ، باعث خواهد شد که حساب جاریتان آماس کند وااااای چه لذتی خواهد داشت وقتی در هر شرکتی که بروم یکی از آن میزهای بلوط برای من آماده باشد و من فقط با یک زنگ ، چایی تازه دم بخورم و هروقتی دلم خواست پکی به سیگارم بزنم و دیگه کسی نیست که از دود سیگار من سرفه اش بگیرد چون بالاخره دود سیگار مدیر دوا است و ...... تازه دیگه مجبور نیستم تا اول هر ماه جواب تلفن و آیفن را از بیم حضور صاحبخانه ندهم . وااااای که چقدر حساب جاری آماس کرده لذت بخش است ........چه رویای شیرینی است .
ولی حیف که یهویی در حالی که احساس میکنی تو زمین و هوایی متوجه بشی که تمام این رویا ها بر اثر نشستن بر روی یک صندلی جوش داده شده یک کارشناس که بخاطر اینکه مستعمل شده ، پس از اینکه چهار نسخه بدنش از رویا های سنگینت به لرزه در امده ، تاب نیاورد و شکست . واااای که رویا های ما چه زود میشکند .
اکنون تصمیم دارم تا این تئوری جدید سازمان و مدیریت رو اثبات کنم .
ادعای من این بود که بیشترین اطلاعات تخصصی در سازمانهایی که من دیدیم در میانه چارت سازمانی وجود داشت .... چرا ؟
کاملا مبرهن است که وقتی یک مدیر الشرکه وقتی عضو 20 هیئت مدیره و به 40 شرکت دیگر هم خدمات گرانمایه اش رو به مشارکت بگذارد و اینکه حداقل یک یا دو جلسه در ماه و اینکه هر جلسه هم حداقل چند ساعت زمان صرف بحث و بررسی موضوعات غامض و پیچیده بشود و رفت امد در این کلان شهرکه خیلی هم اسان نیست به عبارتی میشود ....
وطبیعی خواهد بود که دیگر وقتی باقی نخواهد ماند تا در جهت ارتقاء دانش تخصصی صرف شود و در نتیجه وظیفه خطیر مدیریت تخصصی در شرکتها به کارشناسان بی کار آن واگذار خواهد شد . چون بالاخره معاون الچارتها هم انسانهای کم مشغله ای نیستند و به همین خاطراست که پای هر نامه یک پاراف میبینیم :

«کارشناس الدوله ، رسیدگی و اعلام نظر نمایید ... »

حالا متوجه شدید که چرا چارتها اینجوری شده اند ؟
آنقدر در خصوص مدیریت صحبت های کارشناسانه کردیم که غافل ماندیم از آنچه باید میگفتیم که گزیده ای است از کتاب تحلیل بنیادی در بازار سرمایه :
«باید یکی ازعوامل موثردروقوع انقلاب صنعتی اروپا را تفکیک مدیریت از مالکیت شرکت ها دانست چرا که با گسترش فضای عملیاتی شرکت ها وبازشدن باب جدیدی در تجارت ، تحت عنوان رقابت وبازارآزاد موجبات این امر را فراهم گردانیده که دیگر روشهای سنتی پاسخگوی سکانداری صنایع وتجارت در بازار های رقابتی نباشد . تا جایی که امروزه درمسائل مالی باب جدیدی گشوده شده که آن حسابداری منابع انسانی است که بر اساس آن توانمندی های مدیریتی و پرسنلی شرکت در قالب های عددی مورد ارزیابی قرار می گیرد . دراین بخش سعی نداریم که پارامترهای حسابداری منابع انسانی را مورد نقد وبررسی قرار دهیم بلکه هدف از طرح این موضوع تاثیر بالای توانمندی های پرسنلی شرکت ها می باشد که موجب گردیده تا نیازبه چنین ارزیابی ها درجامعه اقتصادی ومالی تشخیص داده شود و تدابیری نیز در این راستا اتخاذ گردد که در همین راستا می توان به گسترش مباحث منابع انسانی در تئوری های علم مدیریت اشاره داشت .
هیچ شکی نیست که مدیریت و ترکیب پرسنلی کارا توان تحت الشعاع قراردادن بسیاری از نسبت ها وتئوری های اقتصادی ومالی را دارا می باشند ، اما مانع اصلی در این خصوص تشخیص و رتبه بندی آنان می باشد ، که ملاک استانداردی در این خصوص وجود ندارد . اگر چه باید گفت که بسیاری از نسبت ها واقلام صورت های مالی شرکت ها وانجام مقایسه با صنعت می تواند گوشه ای از توانایی های مدیریت را باز گونماید اما نباید این امررا ازخاطردورداشت که مدیریت تنها یک عامل از مجموعه عوامل موثردربهبود و رونق یک شرکت می باشد . که آنالیز نسبت ها وصورت های مالی به تنهایی قادر نخواهد بود تا سطح تاثیرگذاری آن را باز گو نماید . از سویی دیگردرحال حاضردرکشور ما به سبب نبود بانک اطلاعاتی منسجم درخصوص سوابق عملکردی مدیران ، شاید بتوان گفت که دستیابی به این گونه اطلاعات بیش ازآنکه متاثرازانجام تحقیقات وتحلیل ها باشد دارای یک باراطلاعات داخلی (insider) شرکت ها است .
درخصوص تاثیر گذاری مدیریت به مثالی عینی اشاره می کنم : در سالهای اخیر چهارمین شرکت بزرگ مخابراتی امریکا بنا به دلایلی درمرز ورشکستگی قرارداشت وارزش سهام این شرکت بطور مایوس کننده ای درسراشیبی قرارگرفته بود و درحالی که هیچ امیدی به آینده شرکت نمی رفت ، هیئت مدیره شرکت درآخرین حرکت خود اقدام به انتصاب یکی از مدیران رده دوم خود (که برحسب اتفاق ایرانی الاصل نیزمی باشد) را به سمت مدیر عاملی شرکت منصوب نمود که بازتاب تدبیر فوق اقبال عمومی بازارازاین سهم بود ، که این موضوع به تاثیر گذاری قوی تدابیر مدیریتی در بازار های کارا خبر می دهد .
در پایان مجددا یادآورمی شویم که کسب اطلاعات درخصوص مدیریت شرکت ها کاری سهل وممتنع نخواهد بود . اما باید گفت که در صورت دستیابی به سوابق عملکردی مدیران مطمئن باشید اطلاعات بسیار ارزشمندی را کسب نموده اید اطلاعاتی که دردراز مدت می تواند بسیاری از آنالیزهای اقتصادی را تحت الشعاع قرار دهد .
و اما اجازه می خواهم تا ادامه این بحث رو به نوبتی دیگر موکول کنم که در آن به طبقه بندی مدیریت بر اساس چگونگی پیشبینی درآمد متعلق به هر سهم در شرکتها خواهیم پرداخت .

پس تا درودی دیگر پاینده و پرفروغ باشید

کوچه 100 تومنی

مدتی بود که یوزر نیم و پسوردم رو گم کرده بودم و نمیتونستم وارد وبلاگ بشم اما بالاخره جوینده یابنده هست دیگه برای این مدت هم یه مطلب خارج از مدلهای مرسوم براتون مینویسم به اسم کوچه 100 تومنی امیدوارم که حتما نظرتون رو بدین

چند وقت قبل برای خرید آذوقه و مایحتاج به یکی از فروشگاههای زنجیره ای تهران رفته بودم داشتیم تو فروشگاه قدم میزدیم و مشغول چپاول قفسه ها بودیم که همراهم زنگ زد پشت خط یکی از دوستان بود که در مورد سهام یکی از شرکتهای پتروشیمی سوالاتی داشت ما هم چند دقیقه ای در موردش صحبت کردیم و ختم کلام رسیدیم به اونجا که به خاطر آزاد سازی نرخ و اینکه قراره مواد اولیه هم بر اساس قیمت FOB خلیج فارس بهشون داده بشه یه جورایی تو ابهام به سر میبرن !؟ بعد یه سری به «رویی ها» زدیم و آخر کلام اطلاعیه هاشون رو پر از ابهام دیدیم !؟ گفت لیزینگ و صنعت بانکداری .... که بازهم رسیدیم به بحث شیرین نرخ بهره و بازهم آخر خط خوردیم به کلمه تکراری ابهام !؟ گفت قندو شکر . گفتم بابا امسال انقدر وارد کردن که ادامه این روند میتونه به ابهام در آینده این صنعت منجر بشه !؟ البته غریبه نیستین در مورد خودرو هم که طبق معمول مشکل نقدینگی شون و اینکه لیست یه تعداد از افراد حقیقی و حقوقی بدهکار به سیستم بانکی اعلام بشه که دیگه بهشون اعتبار ندن تازه سازمان محیط زیست هم بیکار نمونده و یه قبض جریمه 5 میلیارد تومنی هم برای یکی از خودرویی ها فرستاده که خوب اگه اینجوری بشه یه ابهام دیگه !؟ یه سراغی هم از تراکتور گرفتیم ختم کلام این بود که با این افزایش سرمایه وحشتناک و حجم بالای بدهی هاش و دولت هم که سوبسیدش رو ورداشته چی میشه !؟ سین سیمان رو که گفت ، فقط با سکوت من مواجه شد به گمانم بنده خدا خودش متوجه شد که سوالش خیلی هم به جا نبود و بی خیال شدو با کلی عذر خواهی گوشی رو قطع کرد . بعد از اون من خودم رفتم تو فکر و به یاد سوال خبر نگار یکی از روزنامه های اقتصادی افتادم که پرسیده بود : به نظر شما چرا وقتی نرخ بهره پایین می آد و نقدینگی هم داره رشد میکنه چرا این دو عامل موجب رونق بورس نشده ؟ اون روز جواب دادم به این خاطر که افت حجم معاملات در بازار سرمایه به سبب مسائل اقتصادی نبوده که حالا بخواد به سبب بهبود بعضی از پارامتر ها موانع مرتفع بشه و به نظر میرسه و .... و امروز بعد از اینکه این دوست خوبم گوشی رو قطع کرد گفتم ایا مجموعه این ابهامات میتونه دلیلی موجه برای افت معاملات باشه ؟ اگر اینطور باشه یعنی قبلا هیچ ابهام اطلاعاتی در بازار نبوده ؟ فکر کنم گرچه نتونیم همه مشکلات رو به گردن ابهام بندازیم ولی میتونیم حداقل یکی از چند دلیل رو گردن ابهام در اطلاعات و اخبار بندازیم .
ببینین یه تلفن بی موقع ما رو از خریدمون انداخت ! حالا رسیده بودیم به گیت فروشگاه و موقع حساب پس دادن بود و ما هم در انجام وظیفه کوتاهی نکردیم و تقریبا هم وزن رب و سس و یه مشت خرت و پرت دیگه اسکناس داده بودیم از فروشگاه خارج شدیم و اما تو دلم داشتم به کوچه صد تومنی فکر میکردم ....
حکایت این کوچه از این قراره که یه کوچه ای بود حوالی بازار که یه بابایی تو اون کوچه یه اسکناس 100 تومنی داشت و هر کسی که «10شاهی» میداد میتونست اون 100 تومنی رو ببینه . اهمیت این موضوع تا به اونجا رسید که اسم کوچه رو کوچه 100 تومنی گذاشته بودن .....
تو همین حین بچه کوچیکم گیر داد به اینکه من نو شابه میخوام من هم رفتم جلوی پیشخون و از فروشنده خواستم که یه نوشابه بده در حالی که داشتم نوشابه رو می دادم به بچه گفتم ببخشید چقدر تقدیم کنم ؟ فروشنده هم بعد از یه مقدار تعارف معمول گفت 300 تومن و .... رقم زیادی نبود اما نمیدونم چرا وقتی بعد از حکایت کوچه 100 تومنی متوجه شدم که میتونست پول زیادی باشه یه مقدار پکر شدم چون انگار همین دیروز بود که میرفتیم دم مغازه آقای سلیمانی و یه نوشابه میخوردیم و آخرش 5 قرون بهش میدادیم حالا شده 300 تومن یعنی حدود 600 برابر !!! راستی چرا قیمتها رشد پیدا میکنن ؟ بزارین یه مقدار در مورد این کاهش ارزش پول با استفاده از سازوکار خطی عرضه و تقاضا بپردازیم . سه حالت زیر را در نظر بگیرید
1. عرضه ثابت ، تقاضا رشد پیدا کند ، در نتیجه قیمت رشد خواهد کرد .
در این حالت گرچه قیمتها رشد میکنند اما مصرف کنندگان علی رغم این موضوع تمایل بیشتری برای خرید دارند . وضعیت تورمی یقینا و همیشه بد نیست و چه بسا بسیاری از دانشمندان علوم اقتصادی وجود سطحی کمتر از 5% را در یک جامعه به عنوان محرکی برای رشد تلقی میکنند اما زمانی مبدل به یک عنصر مخرب میشود که نگاهی به بحران سال 1929 تا 1932 داشته باشیم . در این مقطع زمانی بحران به حدی رسیده بود که در کشورآلمان سوزاندن مارک (پول رایج) به صرفه تر از ذغال سنگ (سوخت رایج ) بود و حقوق بگیران به محض آنکه حقوق خود را دریافت میکردند به فروشگاهها برای خرید هرآنچه ممکن بود هجوم می آوردند . به جرات میتوان گفت که در طول تاریخ بشر چنین بحرانی بی سابقه بود .
خانم لورا بولیو برای تشریح ساده ای از تورم اینگونه به تشریح موضوع می پردازد که :
« تورم وضعیتی است که درآن غنی ، پول دار تر و ضعیف فقیر تر می شود »

2. عرضه و تقاضا متناسب با یکدیگر رشد کنند ، در نتیجه قیمت ثابت خواهد بود .
ثبات اقتصادی گرچه امری مطلوب به نظر میرسد اما نمیتوان آنرا (حداقل در راستای بحث امروز) جز در کتب و مقالات اقتصادی در جایی یافت و شاید ثبات یافته ترین موقعیت ارزش پولی را بتوانیم در اقتصاد سوسیالیستی (شوروی سابق) جستجو کنیم چرا که در اینچنین اقتصاد بسته ای کلیه عوامل تولید و منابع پولی صرفا در اختیار دولت بود و تقریبا نرخ تورم کمی بیشتر از صفر بود اما دیدیم که این اقتصاد بسته چگونه پس از فروپاشی شوروی سابق به چه بحران عظیمی مبدل شد .
اجازه میخوام تا یه خاطره ای در خور تامل رو براتون بگم : فکر کنم حدود سالهای 73 بود که سفری به کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق داشتم اما نکته ای که برای من بسیار در خور توجه بود این بود که بعد گذشت چند سال از فروپاشی نظام سوسیالیستی در این کشور حقوق یه معلم (در مقایسه با دلارامریکا) تنها 4 دلار بود و این در حالی بود که یه نون فرانسوی حدود 75 سنت بود به عبارتی با حقوق یک ماه معلم فقط میشد کمی بیشتر 5 نان فرانسوی خرید .

3. عرضه ، رشد کند و تقاضا ثابت باشد که در نتیجه قیمت با کاهش همراه خواهد گردید .
در این وضعیت گرچه قیمتها پایین و پایینتر می آیند اما کسی حاضر به خرید نیست و در چنین وضعیتی تولید مطلوبیت خود را از دست خواهد داد و وجه نقد مطلوبیت بیشتری خواهد داشت و حرکت جامعه به سوی یک سیر قهقرایی خواهد بود .

حالا اجازه بدید که درهرسه حالت نقش وسیله پرداخت رو پررنگ تر کنیم . وسیله پرداخت میتونه در کنار عرضه و تقاضا کالا وارد سازوکار ارزشگذاری بشه که این وسیله پرداخت همون پول رایج یک کشور است ودرنظر بگیرید که وسیله پرداخت قدرت خودش رو از دست بده در نتیجه باید برای بدست آوردن همون محصول وجه بیشتری رو پرداخت کنیم (نوشابه قدیم و جدید) در این حالت میگوییم که پول ضعیف شده . به عبارتی اگر پولی به جامعه تزریق شود که به ازای آن کالا یا خدمات وجود نداشته باشد در نتیجه جامعه با پول بیشتری جهت خرید یک حد ثابت از کالا و خدمات مواجه خواهد شد و این منجر به کاهش ارزش پول در یک جامعه میشه پس شاید بتونیم یکی از دلایل عمده کاهش ارزش پول رو توی کشور ناشی از چاپ پول و عدم رشد متوازن کالا و خدمات بزاریم .
فکرکنم حالا متوجه این موضوع شده باشیم که چرا در اخبار مربوط به تجارت بین الملل بعضا میشنویم که ، امریکا واروپا با استفاده از اهرمهای سیاسی خواستار این هستند که دولت چین بصورت تصنعی «یوآن» (واحد پول چین) روضعیف نکنه . بزارین با یه مثال عددی یه مقدار بیشتر در خصوص این موضوع توضیح بدیم :
فرض میکنیم که ارزش هر دلار برابر 100 یوآن باشه و قیمت مثلا یک کالای چینی هم برابر 100 یوآن باشه در این صورت یک تاجر امریکایی برای خرید این کالا تنها 1 دلار پرداخت میکنه . حالا فرض کنیم که دولت چین به صورت مصنوعی ارزش هر دلار رو به مرز 50 یوان قرار بده در این حالت تاجر امریکایی در ازای یک دلار قادر به خرید دو واحد از همین کالا خواهد بود . این کار دارای مزایای عمده ای هست که از آنجمله میتوان به مزیت صرفه در حجم ، رشد اقتصادی ، کاهش نرخ بیکاری ، جذب سرمایه گذاری های خارجی و بسیاری دیگر از مزایایی از این دست اشاره نماییم ، صد البته این موضوع تبعات منفی نیز به همراه خواهد داشت که میتوان به صرف منابع مالی توسط دولتها اشاره نمود . پس این نکته مهم را حتما به خاطر بسپاریم که ابزارهای پولی یکی از قدرتمند ترین ابزارهای موجود در اختیار دولتها است که میتواند همچون تیغی دولبه در دست اینان باشد .

گذشته از اینکه یه شیشه نوشابه ما رو از کجا به کجا آورد ، اما خداییش چه حالی میده اگر میتونستیم با پول تو جیبی امروزمون 100 سال به عقب برگردیم و هرچی میشد میخریدیم و..... امروزکلی پولدار بودیم . ولی حیف که 100 تومنی امروزمون رو 100 سال قبل قبول نمیکردن .... !؟ اما باور کنید که شاید 100 سال بعد یکی داستان قیمتهای امروز روبا پول توجیبی اش مقایسه کنه . پس برای سرمایه گذاری موثر و عاقلانه هر لحظه نسبت به لحظه قبل فرصتی است که از دست رفته است .

Wednesday

آيا در عرضه مجدد مپنا شركت مي‌كنيد


سرويس بورس- «قرار است 23درصد سهام مپنا از طريق بورس واگذار شود كه پنج درصد آن از طريق عرضهء عمومي و 18 درصد آن در قالب سهام عدالت واگذار خواهد شد.» اين جمله‌اي بود كه رفان، مديرعامل شركت مپنا، چند روز قبل از عرضهء آن در جمع خبرنگاران گفت.
سه درصد از پنج درصد مورد نظر، با يك روز تاخير در 15 اسفند ماه عرضه شد، اما در واپسين لحظات معاملات، سفارش خريدي به دو برابر قيمت عرضه شده، وارد و معامله انجام مي‌شود. همين امر شبهات زيادي را در بين سرمايه‌گذاران ايجاد كرد و به اين ترتيب، ساعتي پس از اتمام معاملات، معاملهء مپنا باطل شد.
اين ابطال در شرايطي رخ داد كه شركت‌هاي دولتي در حال واگذاري به بخش خصوصي هستند. به طوري كه مپنا، دومين تجربهء خصوصي‌سازي، پس از ملي مس، بود.
فرآيند فروش سهام مپنا با قيمت‌هاي حوالي 130 تومان آغاز شد، اما در حوالي 12:25 دقيقه نزديك به 10 ميليون سهام براي فروش در قيمت 250 تومان، يعني دو برابر قيمتي كه خريداران تقاضاي خريد داده بودند، وارد سامانه شد. همين امر، تعجب كارگزاران را برانگيخت، ساعت كار معاملات نيز تا 13 افزايش يافت، اما شبهات به وجود آمده، كل معاملهء مپنا را باطل كرد.
ابطال در هر شرايطي، جو بي اعتمادي را بر بازار حاكم مي‌كند. در شرايطي كه ما در ابتداي راه خصوصي‌سازي هستيم، بروز چنين مشكلاتي، مي‌تواند ادامهء مسير را ناهموار و دشوار كند.
هر چند كه چند روز پس از مپنا، عرضهء فولاد مباركه با استقبال مردم همراه شد، اما تجربهء تلخ مپنا، در ذهن سرمايه‌گذاران پابرجاست.
حرف‌و حديث‌هاي زيادي در باب ابطال مپنا عنوان شده است، اما گزارش امروز «سرمايه» به اثرات اين ابطال، در عرضه‌هاي بعدي مي‌پردازد و اين سوال از كارشناسان پرسيده مي‌شود كه «آيا در عرضهء بعدي مپنا شركت خواهند كرد يا خير؟»
گفت‌‌وگوي آرزو علي‌مدد را با كارشناسان در اين رابطه با هم مي‌خوانيم.

عضو كانون سهام‌داران حقيقي:
بازار هوشمند است

_ سرمايهبهروز شهدايي، يكي از سهام‌داران بازار سرمايه و عضو كانون سهام‌داران حقيقي با عنوان اين مطلب كه به نظرم ابطال مپنا يك اتفاق نبود و ريشه در نگرش سازمان خصوصي‌سازي داشت، ابراز كرد: «سازمان خصوصي‌سازي عموماً سهام خود را با هر قيمتي كه بخواهد، عرضه مي‌كند و سرمايه‌گذاران مجبور به خريد آن هستند. به طوري كه نمي‌توان گفت در دو، سه سال اخير سازمان خصوصي‌سازي، سهمي را عادلانه واگذار كرده است.»
وي در ادامه دربارهء روند شركت‌هاي خصوصي شده يادآور شد: «اكثر شركت‌هاي خصوصي شده، در ابتدا روند روبه‌رشدي را داشته‌اند، اما پس از چند ماه روند موجود، به صورت مستمر، گروهي شده است. اين به آن مفهوم است كه قيمت عرضه‌هاي اوليه، عادلانه نبوده است.»
حال سوال اين‌جاست كه رشد ابتدايي سهام اين شركت به چه دليل بوده است؟ جو رواني حاكم بر بازار سرمايه در زمان عرضه‌هاي اوليه، سبب رشد و سودآوري سهام آن‌ها شده است.
در بازار سرمايه، تئوري جالبي حاكم است. براساس اين تئوري، افراد مي‌توانند در يك مقطع كوتاه‌مدت، كل بازار را منحرف كنند. در ميان‌مدت تعداد محدودي از افراد قادر به انحراف بازار از مسير اصلي خواهند بود. اما در بلندمدت، بازار مسير خود را پيدا خواهد كرد.»
اين عضو كانون سهام‌داران حقيقي در ادامه ابراز كرد: «بازار سرمايه هوشمند است و مانند سال 82 نيست كه با خريد هر سهمي با سود مواجه شويد. بلكه بازار امروز منطقي شده است و حاضر به دور ريختن پول خود نيست.
مپنا اعلام كرد كه تا سه سال، سودي بين سهام‌داران تقسيم نخواهد كرد. هرچند كه خود من با سياست تقسيم سود چندان موافق نيستم، اما بازار نسبت به DPS ، عكس‌العمل نشان مي‌دهد. بنابراين شايد عنوان اين موضوع كه سودي تقسيم نمي‌شود، سهام‌داران را با دلسردي مواجه كند.»
وي در ادامه تصريح كرد: «متاسفانه مپنا، اطلاعات دقيق و شفافي از عملكردش به بازار ارايه نداد. به طوري كه محصولات توليدي اين شركت مشخص نيست. ضمن اين كه سود اين شركت به شدت به يك شركت خارجي وابسته است. در اين شرايط صورت‌هاي مالي شركت خارجي، ترجمه نشده است و بنابراين تحليل‌گران براي استفاده از آن با سيلي از لغات و اصطلاحات خارجي مواجه‌اند كه تحليل را با مشكل روبه‌رو مي‌كند.
بنابراين مي‌توان گفت كه خصوصي‌سازي اين شركت در هاله‌اي از ابهام است و براي خريد اين سهم بايد ابهام موجود برطرف شود.»
اين كارشناس بازار سرمايه در پايان در پاسخ به اين سوال خبرنگار ما كه آيا در عرضهء مجدد مپنا شركت مي‌كنيد يا خير، توضيح داد: «تا زمان روشن نشدن اطلاعات شركت و تصريح سياست‌هاي آتي آن، در خريد سهام اين شركت و عرضهء مجدد آن شركت نخواهم كرد.»


سهام دار :
مديران مپنا با فرهنگ سهام‌داري آشنا شوند
_ سرمايهعباس مناجاتي، يكي از سهام‌داران بازار سرمايه دربارهء ابطال معاملات در بورس به خبرنگار «سرمايه» گفت: «به طور كلي ابطال هر معامله‌اي جو بي‌اعتمادي را در بازار حاكم مي‌كند; چرا كه سرمايه‌گذاران به اين نتيجه مي‌رسند كه ثبات مديريتي وجود ندارد در حقيقت همان‌طور كه قانون بد بهتر از بي‌قانوني است وجود مديريت نامطلوب بهتر از بي‌مديريتي است.
اما در مورد سهام مپنا ابطال به دلايل سياسي انجام گرفت البته نه از لحاظ كشوري بلكه به دليل سياست مديران.
در اواسط تابستان در يكي از مقالات چاپ شده در يكي از روزنامه‌‌هاي رسمي كشور اعلام شده بود كه «مديران شركت تمايلي به عرضهء سهام خود ندارند.»
وي سپس ابراز كرد: «يكي از دلايل ابطال مپنا به بافت دروني شركت‌هاي وزارت نيرو برمي‌گردد. بنده خودم يكي از سهام‌داران يك درصدي يكي از شركت‌هاي زيرمجموعهء وزارت نيرو بودم اما متاسفانه در مجامع توجه چنداني به نظرات سهام‌داران يك درصدي و خرد نمي‌شدبه طوري كه من تصميم به فروش سهام خود گرفتم. در واقع به نظر مي‌رسيد كه مديران با ديدگاهي انحصاري تمايلي به دخالت سهام‌داران در امور شركت ندارند.
اين در حالي است كه در فرهنگ سهام‌داري هر فرد با در دست داشتن حتي يك سهم مي‌تواند در تصميم‌گيري در امور شركت دخالت كند.
در اين شرايط مديران انعطاف‌پذيري‌اي كه در ساير گروه‌ها وجود دارد را ندارند و ترجيح مي‌دهند كه سهام‌داران تنها به دنبال دريافت DPS شركت باشند.»
اين سهام‌دار در ادامه خاطرنشان كرد: «البته شايد يكي از دلايل مهم در عكس‌العمل برخي مديران به سهام‌داران عدم شناخت كافي آن‌ها از سهام‌داران است بنابراين شايد بحق از سهام‌داران و مواجهه و درگير شدن با تعداد زيادي نظر و ايدهء متفاوت و سروكار داشتن با تعداد زيادي نفر مي‌ترسند.»
اين كارشناس دربارهء تاثير ابطال معاملهء مپنا بر عرضهء ساير سهام خصوصي‌سازي توضيح داد: «خوشبختانه ابطال اين معامله تاثيري در تقاضاي ساير سهام نداشت. به طوري كه عرضهء سهام فولاد كه به فاصلهء چند روز از ابطال مپنا صورت گرفت، با استقبال خوبي روبه‌رو شد. به طوري كه خريداران بر اين باور بودند كه سهام فولاد ارزشمند بوده و سرمايه‌گذاران با خريدش در معامله مغبون نشدند.
ضمن اين‌كه به نظر من مپنا با قيمت بالايي به بورس عرضه شد. اين شركت مرتب افزايش سرمايه مي‌دهد و اعلام كرد كه سود شركت را تقسيم نمي‌كند. ضمن اين‌كه پيش‌بيني EPS سال آينده اين شركت در حدود نصف EPS سال‌جاري است، كه اين خود يكي از موارد مورد بحث بين سرمايه‌‌گذاران است. به نظر مي‌رسد كه يا مديران اين شركت بازار سرمايه را نمي‌شناسند يا ما اطلاعات دقيقي از شركت نداريم.»
مناجاتي دربارهء احتمال تباني كارگزاران بر سر قيمت سهام مپنا در حالي كه خنده‌اي بر لب داشت، گفت: «چطور مي‌توانيم باور كنيم كه حدود 80 كارگزار كه‌ گه ‌گاه بر سر بسياري از مسايل جزيي نظرات متقابلي دارند، بر سر قيمت مپنا بدون هيچ اختلاف نظري به توافق رسيده باشند؟
به نظر من اگر قيمت سهام مذكور مناسب و مطلوب بود بورس به شركت‌هاي دولتي نظير تامين اجتماعي دستور خريد مي‌داد.
ضمن اين‌كه نبايد از مكانيزم نظارت بورس و كنترل كارگزاران هم غافل شويم اگر ما بگوييم كه تباني وجود داشته است به نوعي عملكرد شركت بورس را به عنوان ناظر معاملات زير سوال برده‌ايم.»
وي در پاسخ به اين سوال خبرنگار «سرمايه» كه آيا در عرضهء مجدد سهام مپنا شركت مي‌كنيد يا خير مطرح كرد: «تا زماني كه از شناخت كافي مديران شركت از بورس و سهام‌داران مطمئن نباشم سهام اين شركت را نمي‌خرم چراكه فرصت‌هاي مناسبي نيز در بازار وجود دارد. به طوري كه تمامي سرمايه‌گذاراني كه نتوانستند سهام مپنا را بخرند پس از چند روز سرمايهء خود را به شركت فولاد مباركه سپردند ضمن اين‌كه حتي اگر عرضه‌هاي اوليهء خصوصي‌سازي وجود نداشته باشد فرصت‌هاي مطلوب زيادي در بازار وجود دارد.
از سوي ديگر اعلام P/E شركت نيز مي‌تواند در تصميم‌گيري سرمايه‌گذاران موثر باشد. در حال حاضر هنوز مشخص نيست كه اين شركت در چه گروهي قرار مي‌گيرد بنابراين نمي‌توان از ميانگين P/E گروه براي مپنا استفاده كرد.
از سوي ديگر مسوولان تمايل به اعلام P/E پنج براي اين سهم دارند در حالي كه به نظر مي‌رسد P/E مطلوب اين سهم بايد حوالي سه باشد.
بنابراين در جمع‌بندي آخر من به عنوان يك سهام‌دار و سرمايه‌گذار پس از اعلام P/E شركت و پيش‌بيني EPS سال آينده (كه بيش‌تر از سال‌جاري باشد) و همچنين اطمينان از آشنايي مديران با فرهنگ سهام‌داري اقدام به خريد سهام مپنا به عنوان يكي از شركت‌‌هاي پذيرفته شده در بورس خواهم كرد.

Tuesday

بدون شرح

خوب قبل از اينكه به يه عكس خوشگل از منظره رو به درياي خصوصي سازي مپنا بندازيم يه نگاهي به دوتا مطلب قبلي بندازيم

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران سرويس: بورس
در حال حاضر نقدينگي زيادي در كشور وجود دارد، اما براي جذب اين پول‌ها به سمت بازار سرمايه بايد انگيزه لازم را در بين فعالان بازار ايجاد كنيم.سيدمحمدعلي شهدايي ـ عضو جامعه حسابداران خبره ايران ـ در گفت‌وگو با خبرنگار بورس ايسنا درباره خصوصي‌سازي و اين‌كه مناسب بودن سازوكارها، موجب روند مثبت آن خواهد شد، اظهار كرد: با توجه به اين‌كه سهام مس جزو اولين شركت‌هاي مشمول صدر اصل 44 قانون اساسي بود، اما دائما آن را به ارزان فروشي و يا گران فروشي محكوم مي‌كردند، پس بايد به قيمتي سهام به فروش برسد كه بخش خصوصي به خريد آن رغبت كند

!!! خداييش عجب رغبتي كردن
ياد صدرا به خير

حق داريم كمي به گذشته برگرديم ؟

قبل از اينكه وارد بحث درد دلي با خودمون بپردازيم يه نگاهي به اين لينك بندازيم بد نيست خيلي هم قديمي نيست مال چند ماه قبله

http://bourse-analyse.blogspot.com/2006_09_01_archive.html

خوب حالا بياين با هم يه نگاهي به خبر امروز خبرگزاري فارس داشته باشيم


اقدامي بي سابقه در بازار سهام
بي توجهي سازمان بورس به افزايش 17هزار درصدي سرمايه يك شركت
خبرگزاري فارس: سازمان بورس در شرايطي با ارايه مجوز افزايش سرمايه اكثر شركت‌ها مخالفت مي‌كند كه در اقدامي بي‌سابقه به يك شركت حاضر در تابلوي چهارم مجوز 17 هزار و 699 درصد افزايش سرمايه داده و موجب حيرت سهامداران و كارشناسان و كارگزاران شده است.

به گزارش خبرنگار اقتصادي خبرگزاري فارس، داستان از اين قرار است كه در تايخ85/8/6 شركت سرمايه‌گذاري فرهنگيان به عنوان مالك اصلي شركت آريا الكترونيك ايران اقدام به فروش 62 درصد (معادل 20 ميليون برگ سهم) از سهام اين شركت به دو سهامدار حقيقي مي‌كند كه با توجه به قيمت يك هزار و 754 ريال هر سهم ارزش اين معامله 3 ميليارد و 650 ميليون برآورد شد. اين در حالي است كه در تاريخ 18/7/85 مجمع عمومي فوق‌العاده شركت كاهش سرمايه از 3 ميليارد و 200 ميليون به 500 هزار تومان را تصويب كرد كه با اين اقدام تعداد سهام شركت به 5 هزار سهم تنزل يافت . اين در حالي است كه با توجه به تاريخ معامله عمده و مجمع حاوي شكل گيري اين قضيه داراي نكات مبهمي است.اما اين پايان ماجرا نبود. در حالي كه تعداد سهام 3 هزار و 800 سهامدار حقوقي و حقيقي آريا الكتريك به فقط چند و چند ده سهم رسيده بود در حضور نماينده سازمان بورس، سرمايه شركت به يكباره 17 هزار و 699 درصد افزايش مي‌يابد و به 8 ميليارد و 900 ميليون تومان بالغ مي‌شود. در حالي كه تا 24 اسفندماه 85 نيز بعد از مشخص شدن مشاركت كنندگان اين افزايش سرمايه اعمال خواهد شد. اين داستان در شرايطي رخ داده كه برخي از سهامداران حقيقي اين شركت زيان ده كه ارزش كارخانه آن به حدود 20 ميليارد تومان مي‌رسد ضمن ابراز اعتراض شديد به هيئت مديره شركت نسبت به عملكرد سازمان بورس به شدت شكايت مي‌كنند. برخي معتقدند كه در اين تغيير و تحول عجيب فقط تامين منافع مديران جديد و حذف سهامداران مدنظر بوده است چرا كه با توجه به اين ميزان افزايش سرمايه كمتر سهامداراي قادر به پرداخت قيمت حق تقدم جهت برخورداري از افزايش سرمايه است. حال اين سئوال مطرح است كه در شرايطي كه سازمان بورس به كمتر شركتي مجوز افزايش سرمايه حداكثر 100 درصدي را مي‌دهد چگونه به راحتي اجازه داده يك يك شركت زيان ده در اقدامي بي سابقه در دنيا 17 هزار و 699 درصد افزايش سرمايه اعمال كند. در صورتي كه تاكنون نه در بورس ايران و نه در بورس ديگر كشورها چنين اقدامي سابقه نداشته و هيچ توجيه‌اي هم ندارد. به نظر مي‌رسد برخي از مسئولين سازمان بورس و اوراق بهادار نسبت به شركت‌هاي تابلوي چهارم بي‌توجه بوده و هيچ بررسي و پيگيري در رابطه با وضعيت شركتهاي اين تابلو و تغيير و تحولات به وجود آمد انجام نمي‌دهند و منتظر پايان مهلت شركت هاي تابلوي تا اسفند ماه و حذف از بورس شركتهاي اين تابلو هستند. هر چند طبق قانون تجارت كاهش سرمايه شركت‌ها مجاز بوده و در مواردي سرمايه شركت بايد به حداقل 500 هزار تومان برسد اما طبق آئين‌نامه‌هاي بورس چنين اقدامي جنبه اجرايي نبايد داشته باشد چرا كه اولا سرمايه شركت‌هاي پذيرفته شده در بورس نبايد كمتر از يك ميليارد تومان باشد و ثانيا" افزايش سرمايه‌ها بايد توجيه اقتصادي داشته و براساس موارد طرح و توسعه بايد به تائيد سازمان بورس برسد كه در اين خصوص به نظر مي‌رسد بدون بررسي‌هاي لازم مجوز چنين افزايش سرمايه‌اي ارايه شده است. ثالثا" در صورت قطعي شدن اين اقدام شركت آريا الكتريك، سازمان بورس به ديگر شركت‌ها اين پيام را مي‌دهد كه شركت‌هاي بورسي خصوصا شركت‌هاي تابلوي چهارم مي‌توانند با برخورداري از اين رويه صفت دلال بازي را گسترش دهند. صفتي كه از قرار معلوم در برخي از شركت‌هاي اين تابلو در حال شكل گيري است و تعدادي از سرمايه‌گذاران با انجام مذاكراتي قصد خريد سهام شركت‌هاي تابلوي چهارم به قيمت بالاتر جهت پياده‌سازي اهداف منفعت‌طلبانه خود دارند. به نظر مي‌رسد سازمان بورس بايد در اولين فرصت در اين رابطه شفاف‌سازي كند و با ارايه اطلاعيه‌اي توضيحاتي به سهامداران داده و سپس از اعمال قطعي افزايش سرمايه شركت آريا الكتريك جلوگيري به عمل آورد. گزارش از علي رضايي زاده
اينهم لينك خبر

حالا حق داريم بگيم كه :
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست
آنچه البته به جايي نرسد فرياد است

Sunday

سهام عدالت وخصوصي سازي

* سهام عدالت در آينده بازخورد مناسبي ندارد
* نقديندگي داريم اما مشكل نبود انگيزه سرمايه‌گذاري است سرويس: بورس


خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: بورس

در حال حاضر نقدينگي زيادي در كشور وجود دارد، اما براي جذب اين پول‌ها به سمت بازار سرمايه بايد انگيزه لازم را در بين فعالان بازار ايجاد كنيم.
سيدمحمدعلي شهدايي ـ عضو جامعه حسابداران خبره ايران ـ در گفت‌وگو با خبرنگار بورس ايسنا درباره خصوصي‌سازي و اين‌كه مناسب بودن سازوكارها، موجب روند مثبت آن خواهد شد، اظهار كرد: با توجه به اين‌كه سهام مس جزو اولين شركت‌هاي مشمول صدر اصل 44 قانون اساسي بود، اما دائما آن را به ارزان فروشي و يا گران فروشي محكوم مي‌كردند، پس بايد به قيمتي سهام به فروش برسد كه بخش خصوصي به خريد آن رغبت كند .
وي در ادامه درباره تقسيم ثروت در جامعه و اين‌كه سهام عدالت يكي از ساده‌ترين روش‌هاي تقسيم ثروت در دنيا محسوب مي‌شود، خاطرنشان كرد: بايد اين سوال را پرسيد كه اقشار محروم ما يعني كساني كه مخاطب سهام عدالت هستند، آيا مشكل پس‌انداز دارند يا مشكل درآمد؟ مشكل اصلي اقشار محروم ما اين است كه مشكل تامين مخارج روزانه خودشان را هم ندارند، حال اين سوال مطرح مي‌شودكه با توجه به اينكه 500 هزار تومان به هر فرد داده مي‌شود، آيا پس از 10 يا 20 سال اين رقم ارزشي خواهد داشت يا خير؟ بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه هنوز آن طور كه بايد و شايد به اين مقوله‌ها به خوبي پرداخته نشده است.
وي مشكل سهام عدالت در كوتاه مدت را سپردن بخشي از شركت‌هاي مولد و توليدي بزرگ كشور در اختيار كساني كه داراي تخصص نيستند، عنوان كرد و گفت: با اين وجود 20 درصد كنترل اقتصاد كشور را به دست افرادي مي‌دهيم كه از اقتصاد هيچ چيزي نمي‌دانند و اين امر بازخورد غلطي خواهد داشت.
شهدايي در ادامه تاكيد كرد: در دولت گذشته يكي از وظايف وزارت رفاه شناسايي اقشار محروم و هم‌چنين هدفمند كردن يارانه‌ها بود، اما نتوانستند به انجام اين كار بپردازند پس نتيجه مي‌گيريم ما هنوز در گام اول براي تشخيص دهك پايين جامعه مشكل داريم، بنابراين چگونه مي‌خواهيم بخشي از سرمايه ملي را در اختيار افرادي قرار دهيم كه آن‌ها را نمي‌شناسيم.
اين كارشناس بازار سرمايه تقدم و تاخر در واگذاري سهام عدالت را مدنظر قرار داد و افزود: حجم بالايي از سرمايه دولت به دهك پايين جامعه داده خواهد شد اما بايد گفت كه آيا اين افراد در يك روز و يا در يك سال سهام به اسم آن‌ها خواهد شد، آيا ارزش پولي كسي كه امروز سهام را دريافت خواهد كرد با كساني كه در سال‌هاي آينده اين سهم را دريافت مي‌كنند برابر است؟
شهدايي نقديندگي كشور را حدود يك ميليون و 80 هزار ميليارد ريال دانست و گفت: رشد نقدينگي 35 درصدي نشان مي‌دهد براي جذب اين سهام پول در جامعه وجود دارد، اما انگيزه نيست اگر بتوانيم اين انگيزه را ايجاد كنيم لزومي‌ ندارد كه سهام را مجاني به قشر محروم بدهيم و 20 سال بعد پول آن را دريافت كنيم بلكه آن را به دست افراد پول دار مي‌دهيم كه نقدينگي در دست دارند در عوض منافع آن در موسسات رفاهي جامعه، سازمان تامين اجتماعي، خدمات درماني، سازمان بهزيستي و كميته امداد خرج مي‌كنيم تا آن‌ها اين اقشار محروم را تحت حمايت خود قرار دهند.

Tuesday

وبازهم تكرار اصل 44

چند وقت قبل يه اس ام اس از روزنامه همشهري برام اومده بود كه نوشته بود شركت هاي دولتي بيش از 70درصد بودجه دولت رو ميبلعند اما ظاهرا اين بلع خيلي هم بد نيست حداقل از نظر بعضي ها چون كار به جايي رسيده كه رهبر انقلاب هم ديگه دادش از اين روند در اومده حالا چرا مقاومت ميشه نمي دونم حداقل دوست دارم كه ندونم اما سوال اينجاست كه آيا مي شه چشم اميدي به بهبود اجرايي شده اصل 44 داشت ؟
به نظر من نه
شايد بپرسين چرا نه ؟ خيلي نمي خوام حاشيه برم كه خوب اون هم خودش 1000 دليل داره اما بزارين همون يه دونه رو بگم .ببينين سهام مس به عنوان اوليش وقتي رو 360 تومن بسته شد زمينه اي رو فراهم آورد كه خيلي ها مدعي بشن كه دولت سهم رو ارزون فروخته واقعا نمي دونم ارزون فروشي توي خصوصي سازي چه معني مي تونه داشته باشه؟ مگه قراره شيره يك شركت كشيده بشه بعد اون رو به ملت در قالب بازار بورس واگذار كنن ؟

مدتي قبل يه بازديدي از صدرا داشتيم بله همون صدرايي كه معامله اش بزرگترين معامله تاريخ بود بود البته تو روزگار خودش و بانك ملي بيچاره هم رو فكر كنم 2200 تومن اون رو خريد حالا هم كه صدوشصت تومنه ، بگذريم . آره تو اون بازديد يكي از مديراي صدرا به نكته جالبي اشاره كرد اون مي گفت كه تو كانادا يه شركتي به عظمت و توانمندي صدرا رو تنها با يك دلار به يه بابايي فروختن فكر كنم اين ديگه آخر ارزون فروشيه واصه همين 1 دلار رو انقدر كوچولو نوشتم تا كسي شاكي اون شركته نشه ! حالا آيا واقعا دولت كانادا ارزون فروخت ؟ شايد از نگاه اول به سرعت بگيم بله اما حقيقت اينجاست كه دولت كانادا از خريدار كه ظاهرا يكي از مديران توانمد بود تعهد گرفت كه در صورتي اين قرار داد نهايي خواهد شد كه در طي چند سال و هر سال فكر كنم حدود 5 ميليون نفر ساعت بايد تو اين شركت كار انجام بشه . خوب يعني چي ؟ يعني اينكه دولت كانادا از اين طريق به دنبال كسب ثروت نبود تنها به دنبال ايجاد اشتغال و تامين آتيه كشورش بود اين در حاليه كه كانادا خودش يه كشور نيروي كار پذيره اما با تمام اين اوصاف يك اصل منطقي رو قبول داشت و اون هم اين بود كه

«دولت هرگز يك تاجر خوب نيست»

و به همين منظور با واگذاري اون به بخش خصوصي دنبال يه تاجر خوب مي گشت حالا بر گرديم به مطلب اولي كه همشهري گفته كه شركت هاي دولتي يه حال اساسي دارن به بودجه ميدن و حدود 70درصد اون رو دارن بلع ميكنن . حالا مي خوام يه سوال مطرح كنم و اون اينه كه چرا اين شركت ها از بودجه تا اين حد ارتزاق ميكنن ؟
يقينا يك جواب وجود داره و اون هم اينه كه اين شركت ها به اندازه ستاده هاشون داده ندارن يعني اينكه دولت ما هم مثل همه دولت هاي ديگه تاجر خوبي نيست و بايد دنبال يه تاجر خوب بگرده
حالا مي خواهيم از يه منظر ديگه به موضوع نگاه كنيم
اگر يه دارايي داشته باشيم كه مولد نباشه اما به ذاته داراي ارزش باشه اسمش رو مي تونيم بزاريم ثروت ؟ فكر كنم تعاريف اقتصادي به اين مقدمه درب داغون ما چنين اجازه اي رو بدن حالا اگر دارايي باشه كه مولد باشه اونوقت مي تونيم اسمش رو سرمايه بزاريم ؟ باز هم فكر كنم چنين اجازه اي داريم حالا اگر دارايي باشه كه براي سرپا بودنش بايد سرمايه خرج كنيم اونوقت اسمش رو چي بايد بزاريم ؟ فكر كنم اين بار اقتصاد كم بياره چون با روح اون در تناقضه واصه همين ما اسمش رو ميزاريم وبال گردن !! حالا به نظر شما اين شركت ها تو كدوم دسته تقسيم بندي ميشن ؟
نتيجه اي كه مي خواهيم بگيريم اينه كه مجموعه دولت ، مجلس ووو بايد تكليف شون رو همونطور كه رهبري هم به اون اشاره كرد با خوداشون و مجموعه اصل 44 روشن كنن و بايد قبول كنن كه دولت تاجر خوبي نيست و بايد به دنبال تاجر خوب بگردن و تاجر خوب هم وقتي تاجر خوبيه كه از خريدش سود ببره نه از فروشش در نتيجه بايد قيمتي عرضه بشه كه جذابيت هاي زيادي براي اون داشته باشه چون مالكان آينده اين شركت ها در آينده بايد بايك مبارزه اي كه شايد دست كمي از يك انقلاب نداشته باشه اين شركتهاي تنبل ، بروكرات و ناكارا رو به مسير يك شركت مولد و سازنده هدايت كنند روبرو خواهند بود حالا نگاه كنيد كه حتي همين قوانين دولتي چه سنگ هايي رو جلوي پاي اينها مي ندازه . مثلا قانون كار، شما فكر مي كنيد براي حذف نيرو هاي زائد در همين ملي مس مالكان آينده اون بايد چقدر هزينه و زمان و انرژي رو صرف كنن اينو بگيرو برو تا آخر چون فقط يه گوشه كوچولويي از مشكلات پيش روي مالكان آينده اين شركت هاست
مخلص كلام اينكه تا مادامي كه آي چرا ارزون فروختين وجود داره اين اصل اصل بشو نيست اين سه تاموضوع يادتون باشه كه

  • آيا وقتي سهام رو گرون به ملت انداختن چرا كسي نيومد بگه چرا گرون فروختين ؟ بيچاره بانك ملي
  • اون 1 دلار رو هم يادمون باشه بد نيست اما به شرطي كه اون 5 ميليون نفر ساعت هم يادمون بمونه
  • وبال هيچوقت گرون نيست ولي ارزش يك تاجر خوب خيلي خيلي گرونه اما يادمون باشه
    كه به شرطي كه اون تاجر خوب رو هم پيدا كنيم

باز هم مي گم كه اصل 44 و ابلاغ اون توسط رهبر انقلاب يك انتخاب متهورانه و انقلابي بود كه در صورت اجراي صحيح اون اقتصاد ما رو مي تونه از اين رو به اون رو كنه به ياد دعاي تحويل سال افتادم چه اشكال داره الان اون رو يه بار بگيم كه

حول حالنا الي احسن الحال

.

.

.

.

دوباره مجبور شدم اين مطلب رو ويرايش كنم چون مطلبي از مركز پژوهشهاي مجلس خوندم كه يه جورايي مطالب فوق رو تاييد ميكرد حتما بخونيد


توسط مركز پژوهش‌ها صورت گرفت؛
بررسي تجربيات خصوصي سازي در 12 كشور جهان
خبرگزاري فارس: مركز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي تجربيات خصوصي سازي در 12 كشور جهان را مورد بررسي قرار داد.

به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از دفتر اطلاع رساني مركز پژوهش‌ها، دفتر مطالعات اقتصادي اين مركز با بررسي تجربيات خصوصي‌سازي در بنگلادش، هند، نپال، پاكستان، سريلانكا، فرانسه، ايتاليا، آلمان، مقدونيه، تركيه، جمهوري آذربايجان و تركيه تصريح كرد كه بررسي تجربه خصوصي‌سازي در كشورهاي مزبور نشان مي‌دهد كه به طور كلي دولت‌ها در اين كشورها براي اصلاح نقش دولت در اقتصاد و مشاركت عمومي مردم در فعاليت‌هاي اقتصادي، تلاش‌هاي چشمگيري داشته‌اند و در اغلب اين كشورها برنامه خصوصي‌سازي با اهداف افزايش رشد اقتصادي، كاهش كسري بودجه، افزايش سرمايه‌گذاري داخلي و خارجي، كاهش تصدي‌هاي دولت، افزايش كارآيي و... پيگيري شده است. همچنين عمده‌ترين روش‌هاي واگذاري در كشورهاي ديگر به صورت مزايده، مذاكره، بورس ، فروش سهام از طريق انواع قراردادهاي مديريتي و... بوده است. مركز پژوهشها افزود: نتايج حاصل از بررسي عملكرد خصوصي‌سازي در اين كشورها نشان مي‌دهد پيامدهاي منفي اجتماعي خصوصي‌سازي كه معمولا به صورت مازاد نيروي كار، بازنشستگي بيش از موعد كارگران و امثال اينها مي‌باشد رخ داده است و همين امر نيز باعث شده تا انتقادات گسترده‌اي به خصوصي‌سازي صورت گيرد. به همين دليل بايد توجه شود هدف از خصوصي‌سازي، تنها تغيير مالكيت نيست، بلكه هدف عمده افزايش كارآيي اقتصادي و از آن طريق افزايش سطح رفاه اجتماعي است و از آنجايي كه اين امكان وجود دارد كه در كشور ما نيز،‌ اجراي برنامه خصوصي‌سازي اين چنين پيامدهايي را به دنبال داشته باشد، لذا بررسي تجربيات ديگر كشورها كه عمدتا نتايج يكساني را در برداشته است، مي‌تواند به سياستگذاران و برنامه‌ريزان كمك نمايد. دفتر مطالعات اقتصادي مركز پژوهشها پيش از هر چيز، خصوصي‌سازي در كشور را نيازمند پيش‌زمينه‌هايي دانست كه از آن جمله آنها مي‌توان تصويب يا اصلاح برخي قوانين و مقررات و اصلاح ساختار در برخي سازمان‌ها را نام برد، زيرا بدون در نظر گرفتن اين موارد، اجراي خصوصي‌سازي قطعا با موفقيت صورت نخواهد گرفت. علاوه بر اين ارزش‌گذاري‌ بنگاه‌هايي كه قرار است واگذار شوند از ديگر مسائل بسيار مهم پيش‌رو مي‌باشد. نظارت بر روند خصوصي‌سازي و بررسي پيامدهاي حاصل از آن و در نتيجه ارائه راهكارهايي براي برون رفت از پيامدهاي منفي احتمالي آن از ديگر نكات اساسي است كه دولت بايد در نظر داشته باشد و البته مجلس شوراي اسلامي نيز مي‌تواند بر فرآيند خصوصي‌سازي توسط دولت نظارت جدي‌تري داشته باشد. مركز پژوهشها در پايان اين گزارش راهكارهاي پيشنهادي خود را در اين زمينه ارائه داده است. اصل اين گزارش در تارنماي مركز پژوهش‌ها به نشاني www.msjlis.ir قابل دسترسي است.

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8512010301

Thursday

اگه بخواهیم نه نسیخ بسوزه نه کباب باید چیکار کنیم ؟

اگر چه بازار دیروز یه نموره برگشت و حجم خوبی هم داشت اما شخصا خیلی رو بازار های چهارشنبه اعتماد ندارم شنبه هم که بین تعطیلی هست و خیلی نمیشه ازش انتظار داشت و فقط بازار دو و سه شنبه هفته آینده هست که شاید بتونه تغییر در روند بازار رو تو جیه کنه که باید منتظر بمونیم و ببینیم
اما اینها فقط یه مقدمه بود حالا اگر فرض کنیم که بازار باز هم بخواد قفل باشه فکر میکنید که چه راهکاری میتونه پیش رو باشه ؟ سهامدار که میخواد بفروشه حالا چراش رو کار نداریم یا ترس جنگ داره یا ترس تحریم یا پشت دست خریده و حالا که میبینه همه دارن میفروشن اون هم داره میفروشه یا شاید هم احساس میکنه که سهمش اوور پرایس شده یا بنا به هر دلیل دیگه خواهان فروش سهمش هست و از طرف دیگه ممکنه به همین دلایل کسی حاضر نیست این سهم رو بخره گرچه شاید اگر قیمتها رو اوپن کنن بالاخره یه سری سهم هم فروخته بشه ولی باید فکری به حال بازخورد شاخص هم کرد دیگه ! گرچه خودم خیلی برای شاخص ارزش قائل نیستم یا حداقل اونقدری که خیلی ها اونو تابو کردن اعتقاد ندارم ولی بالاخره باید باور کرد که خیلی ها از این شاخصه میترسن دیگه
حالا آیا به نظر شما اگر فرض کنیم یه بابایی بیاد و بگه که شما سهامتون رو مثلا با چند درصد -البته منطقی-زیر قیمت تابلو بدین به من به عوضش به شما اوراق قرضه دولتی -ببخشید اوراق قرضه بده اوراق مشارکت خوبه !؟- با نرخ بهره-ببخشید نرخ بهره هم جیزه نرخ مشارکت یا سود خوبه- بهتون میدم به عوضش تا مثلا سه ماه دیگه نمی تونین سهمتون رو بفروشین ولی بعد از سه ماه مال خودتون بفروشین حالا در طی این مدت اگه خواستین میتونین سهمتون رو از این بابای خییر پس بگیرین البته این بابای خییر هم دنبال منافع خودشه دیگه چون داره ریسک میکنه
البته این بابایی که من میگم کسی نمی تونه باشه جز دولت مهر ورز اینو گفتم یه وقت صفحه نزارن که شهدایی سرمایه باد آورده داره و میخواد سهام بد بخت بیچاره ها رو از چنگشون در بیاره والخ
واقعا نمیدونم چقدر کاربرد داره اما موضوعی بود که به ذهنم رسید چون یه بابایی خواست یه طرحی ارائه بدم برای اینکه نه سیخ بسوزه نه کباب تازه اون بابا هم پول نقد نداره یعنی بدون پول هوس آش کرده حالا شما هم فکر کنید بد نیست یه نظر سنجی هم میزارم تا بتونیم روش به نتیجه برسیم البته الان نه فعلنه روش فکر کنید تا من بعدا حالش رو کردم نظر سنجی رو بزارم
زنده و پاینده باشید

Saturday

گريز از بورس به فاركس

مدتي است كه بسياري از اهالي بورس كه عموما از بين تكنسين هاي بازار ما هستند در حال مهاجرت سرمايه هاي خودشون به بازارهاي پولي مي باشند . نظرات متناقضي در خصوص اين بازار به گوش ميرسه گروهي از اين بازار در حال انتفاع هستند و گروهي نيز پس از تحمل ضرر - كه البته تو بورس داره تبديل به عادت ميشه - عطاي اون رو به لقاء ش بخشيدند
يقينا كسب سود يا ضرر نتيجه عملكرد هر فعاليه و نميشه اون ره به كنه يك بازار اختصاص داد و من هم خيلي دنبال اين موضوع نيستم كه حالا كي سود برد و يا كي ضرر كرد
به شخصه علاقمندم تا به بررسي منافع كلان حضور در بازار هاي پولي بين المللي به اقتصاد ملي پرداخته بشه و بر همين اساس يك نظر سنجي رو ترتيب دادم كه ميخوام قبل از ورود به بحث بررسي اين راه كار تجاري نظر دوستان رو هم جويا بشم

Wednesday

‌بورس فعلي يك بازار مصنوعي است

گفت‌وگوي اقتصاد ايران با سيدمحمدعلي شهدايي، عضو انجمن حسابداران خبره ايران



اقتصاد ايران: آقاي شهدايي، شرايط فعلي بازار سهام كشور را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
بورس كشورمان اندك اندك به سمت حرفه‌اي شدن حركت مي‌كند، هر چند با حرفه‌اي شدن به معناي واقعي، فاصله زيادي داريم. ولي به هر حال، حركت به سمت حرفه‌اي شدن در حال انجام است، اگر چه اين حركت سازمان‌دهي شده نبوده و كاملا خودجوش مي‌باشد. دليل اين امر ضرر و زيان‌هاي سال‌هاي 83 و 84 سهامداران است كه موجب شد تا سهامداران غيرحرفه‌اي از بازار خارج شوند و يا به صورت جزيي و خُرد در بازار به فعاليت بپردازند. بدين ترتيب، جمع حرفه‌اي‌ها باقي ماند و براي زنده ماندن در ميان اين گروه، بايد منطقي و با تحليل علمي و حساب شده عمل كرد. در سال 82 سهامداران با خريد هر سهمي سود كسب مي‌كردند، اما هم‌اكنون اگر سهامداري مرتكب اشتباه در خريد و فروش شود، ‌شايد فرصت اشتباه دوم را پيدا نكند و به شخصه معتقدم، در بورس حتي يك اشتباه هم خيلي زياد است. ‌ البته بايد متذكر شد كه ساز و كار بازار به همراه رشد حرفه‌اي سهامداران، حركت نكرده است. براي مثال، هنوز ابزار مشتقه در بازار سهام كشور ما جا نيفتاده و سرعت معاملات كه گردش بازار را بالا مي‌برد، اندك است و با معامله لحظه‌اي فاصله زيادي داريم. به علاوه، اگر چنانچه نرخ بازده بدون ريسك را 15 درصد در نظر بگيريم، نسبت رواني بازار (نسبت قيمت به درآمد بدون رشد بازار) در حدود 7 محاسبه مي‌شود. اين در حالي است كه هم اكنون ميانگين ( نسبت قيمت به عايدي سهام) بازار در حدود 5 مي‌باشد و اين اختلاف نشان‌دهنده فضا و جاي رشد بازار است.


اقتصاد ايران: چرا شاخص از ابتداي سال جاري تا كنون رشد قابل توجهي را تجربه نكرده و همواره با نوسان همراه بوده است؟
اين امر شايد بدين علت باشد كه فعالان و سرمايه‌گذاران بازار هنوز اعتماد مناسبي به بورس پيدا نكرده‌اند. هم‌اكنون ميزان نقدينگي كشور يك ميليون ميليارد ريال است كه اگر راهكار مناسب و مطمئني براي سرمايه‌گذاري اين ميزان نقدينگي پيدا نشود، عليرغم وجود پتانسيل‌هاي بسيار، نقدينگي‌ها به سمت اقتصاد زيرزميني يا دلالي حركت مي‌كنند. بازار سرمايه كشور ما حتي با ساز و كار فعلي و پتانسيل‌هاي موجود نيز جاي توسعه و جذب سرمايه‌هاي جديد و سرگردان را دارد.


اقتصاد ايران: تعيين درصد نوسان و حجم مبنا تا چه حدي بر روند معاملات بازار تأثيرگذار است؟
بايد ديد حجم مبنا به چه منظوري لحاظ شده است. در بورس‌هاي پيشرفته، عرضه و تقاضا به اندازه كافي وجود داشته و به ندرت سهمي پيدا مي‌شود كه خريدار يا فروشنده‌اي نداشته باشد. اما در بورس كشور ما، سهام با صف خريد و فروش مواجه‌ هستند. در اين شرايط، چنانچه سهمي از يك شركت با سرمايه پنج هزار ميليارد ريال با صف فروش همراه شود، اما حجم معامله آن صفر باشد و فردي تنها 500 سهم 400 توماني اين شركت را روي دو درصد منفي خريداري كند، توانسته است دو درصد ارزش بازار آن شركت را كاهش دهد. براي حل اين مشكل، وجود حجم مبنا مطرح شد و به دنبال آن مقرر گرديد همه شركت‌ها داراي 20 درصد سهام شناور آزاد باشند، هر چند ميزان سهام شناور آزاد شركت‌ها عملي نشد. حد نوسان نيز در بازاري كه كارا نبوده و اطلاعات به صورت شفاف و صحيح حركت نمي‌كند، به ضرر گروه عظيمي است كه مي‌خواهند جذب بازار شوند، در حالي كه در نهايت، حرفه‌اي‌ها برنده اين بازي هستند. ‌ به طور كلي، مي‌توان گفت كه حجم مبنا جلوي سفته‌بازي را گرفته است. با توجه به اين كه قرار است فرهنگ سهامداري را تقويت كنيم، بايد حجم مبنا و حد نوسان را مورد بازبيني قرار دهيم. دامنه نوسان بايد متأثر از حجم معاملات بوده و به ازاي هر حجم مبنا، يك دامنه نوسان در نظر گرفته شود و اگر چنانچه يك سهم با صف خريد يا فروش قفل شد، دامنه نوسان آن آزاد گذاشته شود. اما هم اكنون به دليل اين كه مي‌خواهند امنيت ايجاد كرده و شاخص را حفظ كنند تا سيگنال مثبت به سرمايه‌گذاران بدهد، اين اقدامات انجام نشده و بازار به يك بازار مصنوعي تبديل شده است

در نهايت، مي‌توان گفت ذات حجم مبنا و حد نوسان با توجه به موقعيت بازار كشور ما كه كارايي ضعيفي دارد، الزامي است، ولي بايد مورد بازبيني قرار گرفته و برخي آيين‌نامه‌هاي اجرايي كه در گذشته اجرا مي‌شدند، دوباره مورد توجه قرار گيرند. اقتصاد ايران: ارزيابي شما در مورد توزيع سهام عدالت چيست؟ تجربه كشورهاي روسيه، مجارستان و اروپاي شرقي نشان داده كه توزيع سهام عدالت موفق نبوده و رانت‌هاي زيادي را براي سودجويان به وجود مي‌آورد. البته سهام عدالت به منظور حل مشكلات مالي گروهايي از جامعه توزيع مي‌شود، ولي اين سؤال مطرح است كه مشكل مالي افراد، مشكل پس‌انداز است يا مشكل مخارج روزانه؟ اگر مشكل مالي افراد خرج يوميه است، توزيع سهام عدالت با اين هدف نمي‌تواند در كوتاه‌مدت مشكل اين افراد را حل كند. به علاوه، مشمولان سهام عدالت اطلاع درستي از فرهنگ سهامداري ندارند. براي مثال، يكي از مشمولان در نظر داشت با پول سهام عدالت، اطراف زمين خود را حصار بكشد. سهامداري كه اطلاعي از شرايط كلي بازار ندارد، نمي‌تواند در تصميمات هيأت مديره تأثير بگذارد
از سوي ديگر، با توزيع سهام عدالت به شكل فعلي، دولت به شكل تعاوني تغيير چهره مي‌دهد. اين در حالي است كه جدي شدن بحث خصوصي‌سازي و اهميت آن، به دليل افزايش شديد حجم دولت بوده است، در حالي كه با اين شرايط، سهام عدالت نمي‌تواند مشكل كوچك كردن دولت و كاهش تصدي‌گري آن را حل كند. به علاوه، با توجه به تنوع بسيار گسترده شركت‌هاي بورسي، اين سؤال مطرح مي‌شود كه آيا بازدهي تك تك شركت‌هايي كه سهامشان به عنوان سهام عدالت توزيع مي‌شود، برابر است يا خير؟ در عين حال، اگر سهام عدالت به صورت پرتفوي در اختيار مشمولان قرار بگيرد، سبد كاملي نخواهد بود. همچنين به دليل توزيع تدريجي سهام عدالت، انتفاع شخصي كه امروز سهام را دريافت مي‌كند، با شخصي كه در دو سال آينده سهامدار مي‌شود، برابر و يكسان نخواهد بود. بايد توجه داشت كه به اين دليل در هدفمندسازي يارانه‌ها موفق عمل نكرده‌ايم كه قشر آسيب‌پذير را به درستي تشخيص نداده‌ايم. بنابراين در اين زمينه بايد دقت خاصي داشته باشيم. ‌ اقتصاد ايران: چشم‌انداز بورس كشور را چگونه مي‌بينيد؟بايد ديد كه آيا دولت مي‌تواند با اين وضعيت پيش برود، يا خير؟ ‌سال 57 جمعيت كشور در حدود 38 ميليون و كل نيروي انساني دولت حدود 500 هزار نفر بود. اما امروز جمعيت ايران به 70 ميليون نفر و پيكره دولت به حدود 5/2 ميليون نفر رسيده است. اين امر بيانگر آن است كه جمعيت كشور دو برابر، اما حجم دولت پنج برابر شده است. تاريخ اقتصادي ثابت كرده كه دولت تاجر خوبي نبوده و نمي‌تواند از منابعي كه در اختيار دارد، استفاده مناسبي داشته باشد. بنابراين دولت بايد خود را كوچك كند و بهترين شيوه كوچك‌سازي، واگذاري سهام دولت و شركت‌هاي دولتي از طريق بورس است، زيرا بورس تنها بازار متشكل مالي است. البته شايد با وضعيت موجود، واگذاري سهام دولتي به خوبي انجام نگيرد. اما دولت مي‌تواند با برنامه‌هاي مناسبي ابتدا بورس را رونق داده و به جذب سرمايه‌گذاران جديد اقدام كند. سپس از طريق بورس، سهام و مالكيت بنگاه‌هاي دولتي را به بخش خصوصي واگذار نمايد. در اين صورت، دولت قادر است اهداف اصل 44 را هم به خوبي محقق سازد. بنده به طور كلي، آينده خوبي براي بورس كشور متصور هستم و اميدوارم نخستين جرقه‌هاي رشد بورس را از ابتداي سال 86 شاهد باشيم

‌ اقتصاد ايران: متشكريم

http://www.iraneconomics.net/

Monday

غربت تنهايي

نميدونم چرا وقتي اين عكس رو ديدم به اين فكر افتادم كه آيا قبل از دهه ششم هجري هم كربلا اينطور در بند بود ؟ يا اينكه اين حصارها هم براي تنهايي حسين كشيده شده تا كسي آرامشش رو بر هم نزنه ؟


بیاد سهراب که می گفت
به سراغ من اگر می آیی
نرم آهسته بیا
تا مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
ایام شرمساری آهن سرد از گرمای خون خدا بر تمام حسرت داران این ایام که نمیتوانند درسهای این روزها را به خاطر حقیر بسپارند تسلیت باد
یاثارالله وابن ثاره

Saturday

تابوي شاخص كل در بازار

روزنامه سرمايه
بهروز شهدايي، يكي از كارشناسان بازار سرمايه در مورد روند شاخص از ابتداي تابستان تا اول دي‌ماه و صوري يا واقعي بودن آن به خبرنگار «سرمايه» گفت: «در بازار كنوني شاخص براي معامله‌گران در حال تبديل شدن به يك تابو يا خط قرمز است، كه اگر شاخص منفي است يعني وضع بازار ما خراب است البته من قصد تكذيب اين مطلب را ندارم ولي مي‌توانيم به شكل ديگري به قضيه نگاه كنيم شاخص مي‌تواند بيانگر مكنونات دروني اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و يا هر چيز ديگري كه در جامعه موجود است باشد، اما اين موضوع امري كلي است حقيقت امر اين است كه ابتدا بايد ببينيم شاخص ما شموليت لازم را دارد يا نه. اگر قرار باشد شاخص بازار فراگيري لازم را نداشته باشد، پس نوسانات آن نمي‌تواند بيانگر وضعيت موجود يك جامعه باشد. شاخص كنوني ما به اندازهء كافي فراگير نيست به اين دليل كه تمامي صنايع و رشته‌هاي كاري و خدماتي در شاخص ما تاثير ندارند. ما صنايع و حرفه‌هاي زيادي را داريم كه در بازار نيستند. به عنوان مثال صنعت بيمه در شاخص بورس بي‌تاثير است. پس نوسانات شاخص نمي‌تواند بيانگر مكنونات دروني جامعهء ما باشد.»ا
وي سپس ادامه داد: «مسالهء قابل بيان ديگر اين است كه اولاً شاخص ما درصد كمي از توليد ناخالص ملي را به عهده دارد. همچنين محاسبهء شاخص‌ها در كشورهاي مختلف با هم تفاوت دارد، پس نمي‌تواند پارامتري قطعي باشد. از سوي ديگر شركت‌هاي موجود در بازار سهام شناور متناسبي ندارند كه بتوانند نوسانات شاخص را تعريف كنند بلكه وزن آن‌ها تاثيرگذار است.ضمناً نبايد فراموش كرد كه خيلي از شركت‌هاي فعال در بورس مالكيت درون‌گروهي دارند به همين دلايل و هزاران دليل ديگر شاخص‌ ما نمي‌توانند بيانگر وضعيت واقعي اقتصاد باشند.»ا
وي سپس خاطرنشان كرد: «در نتيجه مي‌توانيم بگوييم حتي در وضعيت‌هايي كه بازار روند نزولي دارد، مي‌توان سود كسب كرد پس هميشه شرايط به دست آوردن سود وجود دارد، اما مساله‌اي كه بسيار حايز اهميت است و بايد از آن ترسيد افت يا رشد شاخص نيست، بلكه حجم معاملات است ممكن است شاخص نزولي باشد اما حجم معاملات به گونه‌اي است كه روان بودن معاملات بازار را حفظ مي‌كند و مي‌توانيم سهم قديمي را بفروشيم و سهم جديدي را بخريم. در اين صورت شاخص نمي‌تواند بر تصميم فعالان بازار سرمايه اثرگذار باشد.ا
در تمام كشورهاي دنيا شاخص در حال نوسان است. به عنوان مثال در بازار نيويورك به غير از سال 1929 هيچ‌گاه شرايط پر از ريسكي را نداشتيم. زيرا در آن موقعيت نقدشوندگي سهام با خطر مواجه شده بود. فعالان بازار تصميم به فروش سهام خود گرفته بودند ولي كسي حاضر به خريد نبود. پس در كل تغيير شاخص به تنهايي نمي‌تواند بيانگر شرايط خاصي باشد اما تغيير نقدينگي بازار مي‌تواند به عنوان زنگ خطري مطرح شود.»ا
وي در پاسخ به اين سوال خبرنگار ما كه «آيا دو صنعت پتروشيمي و معدني منجر به اين رشد شده‌اند؟»
وي در پاسخ به اين سوال خبرنگار ما كه «آيا دو صنعت پتروشيمي و معدني منجر به اين رشد شده‌اند؟»ابراز كرد: «اين كاملاً منطقي است كه در بازار يك،دو يا چند صنعت پيش‌رو داشته باشيم. به عنوان مثال وقتي مي‌خواهيم وارد بازار شويم و سهامي را بخريم هميشه در جهت آب حركت مي‌كنيم منطق حكم مي‌كند سهامي را بخريم كه در حال سودآوري است»ا
در بازار كنوني ما وقتي متانول و قيمت نفت در حال رشد است و نفت با هزينهء بسيار پاييني به پتروشيمي عرضه مي‌شود، افزايش قيمت پتروشيمي منطقي است. هنگامي كه قيمت روي افزايش مي‌يابد افزايش قيمت سهام آن منطقي است. پس كار بازار درست است دو يا چند صنعت را انتخاب مي‌كند و روي آن‌ها مانور مي‌دهد ولي اگر بازار بخواهد روي صنعتي كه با هزاران مشكل مواجه است، اقبال نشان دهد و نسبت به پتروشيمي و معدني بي‌اعتماد باشد، در آن هنگام مي‌توانيم بگوييم بازار به دنبال حباب‌سازي است همچنين در حال حاضر مي‌بينيم با كاهش قيمت جهاني روي قيمت سهام معدني رو ‌به افت است.از سوي ديگر، با كاهش قيمت نفت، سهام پتروشيمي نيز در حال كاهش است. پس نتيجه ‌مي‌گيريم اين رفتار بازار، كاملاً منطقي است و حباب‌سازي نيست.»ا
اين كارشناس بازار سرمايه در ادامه اظهار كرد: «شايد مشكل اصلي بازار، كوچك بودن شركت‌هاست كه نمي‌تواند به نياز بازار جواب دهد. به‌عنوان مثال اگر قيمت جهاني قند افزايش يابد و سهام‌داران نسبت به خريد سهام صنعت قند تمايل نشان دهند، با توجه به كوچك بودن صنايع قند در بورس ما، حركت چند سرمايه‌گذار بزرگ به طرف اين صنعت مي‌تواند در كوتاه‌مدت رشد سريعي را در اين صنعت حاكم كند كه شايد بتوان اين حالت را حباب ناميد. پس در اين شرايط نيز مي‌بينيم مشكل از بازار ما نيست، بلكه مسالهء اصلي مربوط به بورس ماست كه مشتمل بر شركت‌هايي كوچك است.»ا
وي در پايان نتيجه‌گيري كرد: «با توجه به مقدمه‌اي كه در مورد شاخص گفتم، دربارهء تصميم‌گيري در شرايط مثبت و منفي بازار بحث نمي‌كنم، اما يك بحث علمي در علوم مالي وجود دارد. مثلاً اگر بازار مثبت باشد، سرمايه‌اي بزرگ‌تر مورد اقبال قرار مي‌گيرد ولي هنگامي كه بازار امن نيست، سرمايه‌اي كه در بازار امن به چشم نمي‌آيد، در اين حالت وارد بازار مي‌شود. تعبير علمي اين جمله اين است كه در بازار مثبت، سهام با ضريب بتاي مثبت مورد اقبال قرار مي‌گيرد و در بازارهايي با شاخص منفي، سهامي با بتاي منفي مورد اقبال قرار مي‌گيرند. اما شايد فعال بازار اصلاً نداند بتا چيست ولي به طور اتوماتيك و ناخواسته سراغ آن مي‌رود.
در حقيقت سهامي كه روند حركتي‌شان معكوس روند شاخص است، ضريب بتاي منفي دارند و در بازار مورد اقبال قرار مي‌گيرند و سودي را نيز عايد سرمايه‌گذاران مي‌كنند. مشخصات اين‌ها عبارتند از: «داشتن سهام‌دار عمده‌اي كه قصد حمايت از آن‌ها را دارد و يا شركت‌هايي كوچك هستند كه در زمان رونق بازار به دليل مورد اقبال بودن شركت‌هاي بزرگ، به آن‌ها توجهي نشد. اما رشد شاخص طي شش ماه گذشته نسبتاً خوب بوده است ولي مي‌تواند از اين هم بهتر باشد. در كل به عقيدهء من حجم معاملات بسيار مهم‌تر از شاخص است و مي‌تواند نمايانگر وضع واقعي بازار باشد. يكي از راه‌هاي افزايش حجم معاملات، فراهم كردن زمينه‌هايي براي مبادلات سريع است. اگر حجم معاملات ما به گونه‌اي باشد كه من بتوانم امروز سهمي را بخرم و همين امروز مجدداً به فروش برسانم به بازاري پررونق مي‌رسيم و اين همان بالا بودن حجم معاملات است ولي امروز متاسفانه حجم معاملات ما بسيار پايين است.»ا